خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
مسئوليّت شيعه بودن
   
   
علی شريعتی
 
   

متن سخنرانی علی شريعتی در حسينيه ارشاد، در تاريخ پانزدهم آبان ۱۳۵۰
از مجموعه آثار ـ شماره ی ۷ (شيعه)
 مسئوليت شيعه بودن، غير از آن که يک بحث علمی و فلسفی و اعتقادی بسيار عميق است، در قلمرو و تحقيق محقق و متفکر و آشنا با مسائل علمی، خود بخود، بحثی عمومی نيز هست، که هرکه به مکتبی - يا مذهبی - معتقد می شود، مسئوليت هايی را متوجه خويش می کند و ˝ شيعه بودن ˝ نيز از اين قاعده مستثنی نيست.
هرکس - در هر سطحی از تفکر علمی - با اعتقاد به هر مکتب و مذهبی، بايد خويشتن را در برابر اين پرسش بيابد که: ˝ اعتقادم، چه مسئوليت هايی را متوجهم می کند؟ ˝ بخصوص وقتی که مسأله ˝ شيعه بودن ˝ است و مسئوليت بسيارجدی تر و سنگين تر. چرا که يکی از خصوصيات مذهب تشيع - نسبت به ساير مذاهب برادر در اسلام - تعريف ايمان است.
دانشمندان شيعه، در تعريف ايمان، غير از ايمان به قلب و اقرار به زبان، شرط عمل و اجرا - و بنا به اصطلاح عمل به جوارح - را نيز می افزايند، که اصل ˝ اصالت عمل ˝ است. يعنی همچنان که در فلسفه ˝ اگزيستانسياليسم ˝، اصل ˝ پراکسيس ˝ مطرح است، عمل، ايجاد کننده واقعيت و حقيقت است، و بی عمل، اعتقاد و عدم اعتقاد به چيزی، مساوی است. بی عمل، مؤمن بودن، مساوی است با کافر و منکر بودن. زيرا به قول ˝ رگريه ˝ - يکی از منتقدين هنر اگزيستانسياليسم -: ˝ هنرمندان بزرگ در آثاری که بوجود نياورده اند، با بی هنران مساويند. مثلاً فردوسی و مولوی که در به وجود آوردن شاهنامه و مثنوی، هنرمند و شاعرند، در آثاری که به وجود نياورده اند، با ديگران - حتی کسانی که از خواندن و نوشتن نيز عاجزند - مساويند، و اين در ذهنيت ماست که چون در کار خلق و آفرينش هنری هم نيستند - عمل نمی کنند - هنرمند و شاعرشان می خوانيم.
روشنفکر مترقی و آگاهی که می داند و عمل نمی کند، با منحط جاهل خواب آلودی که نمی داند که عمل کند، مساوی است. کسی که تمام مسائل اجتماعی را دقيق و عالمانه تحليل می کند، اما از تعهد هر مسئوليت اجتماعی سر باز می زند، به اندازه کسی که اصلاًَ نمی داند جامعه چيست، ارزش وجودی دارد، زيرا که ˝ بد ˝ و ˝ خوب ˝ ، ˝ ايمان ˝ و ˝ کفر ˝ و ˝ شيعه بودن ˝ و ˝ شيعه نبودن ˝، بعد از عمل است که تحقق می يابد.
دانشمندان شيعه، با اين اصل اضافی - اصالت عمل - نشان می دهند که بينش اصلی شيعی، تا چه حد برای مسئوليت، اصالت قائل است. اصالتی که در ذات ˝ شيعه بودن ˝ نهفته است، نه وظيفه ای که هر فرد پس از شيعه بودنش بايد انجام دهد.
بحث اساسی ای که در جهان امروز مطرح است، مسأله مسئوليت را بيش از آنچه که ما در فارسی از اين کلمه می فهميم، ارزش و تعمق بخشيده است. اصل اعتقاد به اصالت ˝ مسئوليت ˝ يا ˝ آزادی هنرمند ˝، بزرگترين تصادم ميان دو قطب فکری جهان را - در شرق و غرب - سبب شده است. آيا هنرمند کسی است که ارزش های مجرد هنری را آنچنان که خود می گزيند، و بر اساس ملاک هايی که خود می پسندد، خلق می کند؟ و يا هنرمند، آفريننده و خلاقی است که پيش از اصالت دادن به اثر هنری خويش، خود را مسئول انجام تعهدی می داند، و اثرش را وسيله ای برای رسيدن به هدفی که رسالت خويش می شمارد؟
اين دو تعريف، دانشمندان و متفکران، بخصوص هنرمندان و نويسندگان جهان را به دو قطب متضاد تقسيم کرده است. و اصل ˝ هنر برای هنر ˝ را در برابر ˝ هنر برای انسان - و برای ترقی و نجات و آزادی انسان و اجتماع - ˝، نشانده است. آيا ˝ علم ˝ بخاطر خود علم است يا بعنوان وسيله ای در خدمت نياز انسان ها، توده های مردم و جامعه بشري؟
آيا کسی که توانست اثری پديد آرد که احساسی برانگيزد، و با عناصر کلام قطعه زيبايی بسازد، شاعر است؟ يا شاعر کسی است که تمام قدرت های بيان را به کار می گيرد، تا انسان ها را در نيل به هدف ها - و آگاهی بخشيدنشان به زندگی و احساس، و مسئوليت ها و ناهنجاری های سرگذشت و سرنوشتشان - ياری کند؟ کدام يک از اين ها واقعيت است؟ از قول ˝ نيچه ˝ در يک جمله می گويم: ˝ هنر برای هنر ˝، ˝ علم برای علم ˝ و ˝ شعر برای شعر ˝، فريبی است برای پوشاندن ˝ نعش بودن ˝ هنرمند يا دانشمند و - آبرومندانه - جلوه دادن گريزش از تعهد مسئوليت های اجتماعي!
در قرن بيستم، فاجعه ای بزرگ، بسيار عميق و هنرمندانه طرح شد، ی پرسی، علم را نوکر هدف های خاصی می کند، در صورتی که علم آزاد است! از جامعه شناس می پرسی که جامعه بشری را سرمايه داری می سازد يا غير سرمايه داري؟ و جواب می شنوی که: اين ها به من مربوط نيست. من فقط می گويم که سرمايه داری چگونه پديده ايست، چگونه بوجود آمد و چه تحولاتی يافت، و چه انواعی دارد. اين که بد است يا خوب، بايد نگاهش داشت يا ويرانش کرد، به من مربوط نيست. من گرسنگی را می توانم تجزيه و تحليل کنم، اما نشان دادن راه سير کردن گرسنگان کار من نيست.
می بينيد که چگونه با سرپوش زيبای ˝ حقيقت علمی ˝ و ˝ آزادی و عدم تعهد و مسئوليت عالم ˝ ، و با شعار ˝ آزاد شدن دانشمند و دانش ˝ ، توده های انسانی و بشريت و جامعه هايی را که از ناهنجاری و تبعيض و تصادم و تضاد رنج می برند و راه نجاتی می جويند، از آگاهی ها و روشنگری ها و ياری هايی که علم - و بخصوص جامعه شناسی - می تواند ببخشد، محروم می کنند؟
در اين صورت، علم در خدمت مردم نيست. فيزيکدان فقط می خواهد حقايق عالم را کشف کند، و جامعه شناس فقط در انديشه تجزيه و تحليل واقعيت های اجتماعی است، و هيچ کار ديگرشان نيست. روانشناسی و تعليم و تربيت و اقتصاد و . . . نيز چنينند. وقتی علم، از دسترس مردم و از هدايت مردم و تعهد مسئوليت سر باز زد و منزوی و گوشه نشين و پارسا شد، لقمه بسيار چربی می شود که به سادگی در اختيار قدرت ها قرار می گيرد. همچنان که امروز، علم آزاد شده از پيرايه ايدئولوژی - و هر مکتب و مذهبی - بيش از همه در اختيار دشمنان مردم، دشمنان ايمان و هدف و دشمنان نجات بشريت، قرار گرفته است.
˝ هنر را برای هنر دوست بداريم ˝ ، يعنی مردم را با لذت ها و زيبايی های مجرد سرگرم کردن، و هنر را نيز سرگرم خلق اين تفنن های ذوقی کردن، که کسانی بتوانند از آن لذت ببرند که در رفاه مادی و اجتماعی بسر می برند و می خواهند فراغتشان را به فعاليت های هنری بپردازند و خلاصه شکم گنده های خرپولی که در مزايده ها و گالری ها تابلو های هنری می خرند به قيمت هايی که آوازه اش بپيچد! آن ها که فقط از هنر پول دارند و هنر مکيدن و کيد.
اين است که می بينيم ˝ هنر در خدمت هنر ˝، به ˝ هنر در خدمت اشرافيت و رفاه ˝ تبديل می شود. و تابلوی يک نقاش، که برای دل خويش نقاشی می کند بی توجه به آن که مردم بپسندند يا نپسندند، و به درد مردم بخورد يا نخورد فقط و فقط طعمه دهان مناقصه و مزايده هايی است که به کاخ ميلياردرها می انجامد. سلب مسئوليت از علم، ادب، شعر و هنر، اصل فريب قدرت های مسلط بر بشريت است، تا انسان را از بزرگترين سرمايه ها و عوامل نجات و رفاه و ترقی محروم کند، و دانشمندان و هنرمندان را - که بزرگترين سرمايه زندگی بشريند - از متن جامعه بيرون براند و در لابراتوارها و کلاس های در بسته دانشگاه ها محصور کند، و به نوعی پارسايی آبرومندانه - به نفع خويش ناگزيرشان سازد.
اين است که می بينيم در دوره های ديکتاتوری و قلدری در تاريخ، انزوا طلبی و عزلت گزينی و پارسايی منفی و زهد گرايی و گوشه نشينی اجتماعی، اين همه ترويج می شود، تا جامعه، بهترين و پاکترين روح هايش را نبيند، و آن همه در زوايای خانه ها و غارها و رهبانيت های بی دليل، بپوسند، تا با مردم و عوام کالانعامی سر و کار داشته باشند که از بهترين انديشه ها، و پاکترين روح هايش خاليند.
شايد لفظ و تعبير ˝ مسئوليت ˝ نو باشد، اما تکيه ای که رهبران و روح اسلام بر مسئوليت هنر و علم و ادب - و حتی شعر - دارند، بيش از آنی است که امروز در دنيا مطرح است. تناقض ها و تضادهايی که بدون طرح مسأله مسئوليت، احساس می کنيم، بکی از اساسی ترين و درخشان ترين ملاک های تأکيد و اصرار و تعصب اسلام است بر مسئوليت بر علم، شعر، هنر، انديشه و تحقيق، که تنها وجه ممکن هنر و علم را در خدمت اجتماع و ايمان می داند و شکل مخالفش را با شدت نفی می کند.
شعر جاهليت، ˝ هنر برای هنر ˝ و ˝ شعر برای شعر ˝ است، شعر امرؤالقيس و تمام شعرای جاهلی، معلقات سبعه - که هنوز هم در رديف زيباترين قصايد شعری جهان به حساب می آيد، بر اساس ملاک ˝ شعر، برای خود شعر ˝ ، به وجود آمد، اما اسلام ( قرآن به صراحت - و الشعراء يتبعهم الغاوون- و مسلمين عملاً و نظراً )، چنانش کوبيد، که هرگز تاب سر برآوردن نيافت. و بعد از اسلام نيز - به قول طه حسين - شعرای جاهلی، شعر برای شعر سرودن را، رها نکردند، اما در برابر منطق توده اسلام نتوانستند سر از خرقه زربفت اشرافيان درآرند. اما اينان که اکنون به نام شعرای جاهلی معروفند، واقعاً شعرای جاهلی نبودند که مسلمانان شاعری بودند که شعر را برای شعر می سرودند، و روح اسلام نفيشان می کرد و پيامبر اسلام می گفت: حتی دل مرد پر از چرک باشد بهتر که پر از شعر. مذهبی که چنان شديد و با بدترين تعبيرات به شعر و شاعر حمله می کند از سوی ديگر،
چنان به دفاع از شعر بر می خيزد که باور کردنی نيست. حسان بن ثابت شاعری است که جز شعر گفتن کاری نمی داند، آنقدر که در جنگ خندق، که تمام مجاهدين، بيرون از شهر، در کنار خندق با دشمن مقابلند و زنان ميان حصار، ˝ او ˝ در جمع زنان است! و تازه وقتی ˝ صفيه ˝ دختر عبد المطلب، يهودی ای - از بنی قريظه - را به جاسوسی در پای حصار زنان می بيند و دفعش را از حسان می خواهد، جواب می شنود که: ˝ شعر اگر خواسته باشيد، از ما ساخته است اما اين کار . . . ! ˝ و چون خود ˝ صفيه ˝ پايين می رود و با نيزه اش او را می کشد، و بالا می آيد و به حسان می گويد تو مردی، برو و لباس هايش را به غنيمت بردار، می شنود: ˝ چنين کاری را البته که می کنم! ˝
همين احسان شاعر، از پيامبر اسلام، چنان تجليلی می بيند که هيچ شهيد و مجاهدی نديده است. يکی اين که از ميان دو کنيزی که حاکم مصر برای پيامبر می فرستد - با نام های ˝ ماريه ˝ و ˝ سيرين ˝ - ˝ ماريه ˝ را خود به زنی می گيرد - که ابراهيم از اوست - و ˝ سيرين ˝ را به حسان می دهد. و ديگر آن که کاخی را که يکی از اشراف به پيامبر هديه می دهد - که از قصرهای ييلاقی اطراف مدينه بوده است، و در جايی که پيامبر آرزوی داشتن خانه ای ييلاقی داشته است - اين تنها کاخ را به حسان می بخشد. و يک بار به صله شعر کعب بن زهير، خرقه درويش، بيرون می کند و بر کعب می پوشاند. و همين پيامبری که می گويد: ˝ چرک ˝ از ˝ شعر ˝ بهتر است می گويد: ˝ و ان من الشعر لحکمه ˝، و يک بار در برابر شعری که حسان سروده بود فرمود: ˝ انما نفث روح القدس علی لسانک ˝ همانا روح القدس بر زبانت دميده است.
اين همه ستايش هنر از جانب مذهبی که آن همه شعر و شاعر را دشنام می گويد، آن هم برای کسی که هنرش فقط و فقط شعر است!؟ در تحليل چرايی آن تهديد و اين تأييد، فقط اين را می توان گفت که پيامبر در برابر شعر غير مسئول، و شعری که در خدمت هوس های شخصی و احساسات فردی، و در خدمت اشرافيت است - چنان که شعر جاهلی بود - می ايستد و چنان می جنگد که نسلش را قطع می کند. و بعدهاست که خلفاء می آيند و دستگاه های دلقک بازی و حاجب سازی و شاعر پروری، آغاز به کار می کند، تا جايی که آدمی مثل سلطان محمود، فقط چهل و پنج هزار رأس شاعر در دربار خويش می پرورد!
و شعری که از حمايت پيامبر و اسلام برخوردار می شود، شعری است مسئول و متعهد که در خدمت هدف و ايده آل مردم و در کار نجات و آگاهی توده هاست. پس، تو به عنوان يک شاعر و هنرمند، بايد تکليف خود و مردم را روشن کنی و مرزهای اعتقاديت را مشخص سازی. که هنرمند آزاد، فريبی بيش نيست، يا بايد به خلق بپيوندی و کمر به نجاتشان ببندی، يا به دشمنان خلق و فضيلت و آزادی . . . راه سومی نيست. و ببينيد که چه کوششی شده است - و می شود - تا مسئوليت را از دوش نويسنده و هنرمند بردارند. و اگر فرصت تحليلی می بود می ديديم که تمامی پريشانی ها و بدبختی هامان، اگر مستقيماً به اين دليل نباشد که اين قدرت ها و اثرهای علمی و هنری در خدمت مردم قرار نگرفته است، لا اقل اين هست که اگر اين ها مسئوليت انسانی می داشتند، سرنوشتمان به گونه ای ديگر بود.
اسلام که رفت و فقط مسلمين ماندند، مؤمنين و شخصيت های دينی ما هم آن روح و جهت بينش اسلام را گم کردند و فقط شعائر را فهميدند و احکام فردی را. دلشان به اين خوش بود که سلطان محمود به جنگ هندويان نامسلمان می رود و سلطان خدابنده شيعه می شود و گوهرشاد خانم ملکه مغولی مسجد می سازد - بالاتر از اين ها را ديگر نمی فهميدند. همين قدر که فلان قلدر ستمکار با حفظ رژيم و رويه و زندگی فرعونيش، ختنه بکند و طی تشريفاتی به دين مبين اسلام مشرف شود و به تعظيم شعائر بی ضرر بپردازد و اسم غارت هايش را جهاد بگذارد و از يزيد بدتر عمل کند و برای حسين، روضه برپا کند، دل های مؤمنين شاد و اسلام، آباد می شد.
همين قدرت ها بودند که منشی و شاعر را به آخور می بستند و می پروردند و ثمره اش اين شد که خروارها قصيده و غزل و قطعه و مثنوی و رباعی و ترجيع بند و مستزاد و غيره که ثمره نبوغ هنری و قدرت زيبا آفرين ادبی اين ملت و اين فرهنگ است يک پول بدرد مردم نخورَد: يا قصيده باشد در مدح ممدوح و يا غزل در وصف معشوق. آن ها هم که دامن از دنيا در کشيده اند و از دستگاه ها بيرون آمده اند باز به سراغ مردم و درد مردم و نياز مردم نيامده اند، به گوشه انزوای ˝ عرفان ˝ و ˝ تقوی ˝ و ˝ زهد ˝ خزيده و با دل خود به گفتگوها! مشغول شده و شب ها تا صبح ستاره می شمرده اند و يا بال در بال خلسه، به طيران آدمی، از سطح خاک پرواز کرده و مردم را با دنيای پست خود گذاشته و با معراج روحانی خود، تنهايی، به عالم هورقليايی می رفته اند و آنجاها مشغول عمليات می شده اند.
من به عنوان کسی که از نظر طبقاتی وابسته به توده روستايی اين کشور است - يا لا اقل بوده است - می ديدم که همان لحظاتی که دهقان، تمامی عمرش را فدای لذت جويی های ارباب می کرد و ناموسش بازيچه خان و خانزاده بود، و وجودش ابزار دست خان، و شلاق خان، نويسندگان عالی و هنرمندان پر احساس و شعرای حساس ما، در انجمن های ادبی بسيار موقر و محترم! تهران در کار خلق چه آثار عظيمی بودند! دردشان همه قافيه ای بود که درست جا بيفتد و صدای ˝ اَعِد ˝، ˝ اَعِد ˝ همپالکی ها را درآورد. و محققين و دانشمندان بزرگمان - به قول خودشان - در همين عصر، پانزده سال مدام کوشيدند و تمانی متن های اسلامی و ادبی هزار سال اخير را زير و رو کردند و به اين نتيجه رسيدند که: کلمه ˝ زليخا ˝ در هيچ يک از متون قديمی يافت نشد!! الآن هم رساله های دانشکده های ادبيات ما را نگاه کنيد، هنوز شيوه تحقيق همان است که ادوارد براون و قزوينی تعليم دادند و روح و بينش از آن هم کهنه تر است، ميراث ˝ سيبويه ˝ است که پس از عمری تحقيق در دم احتضار، حسرتش همه اين که: ˝ مت و فی قلبی شائبه حتی ˝ ( می ميرم در حالی که در قلبم اين ابهام و شائبه است که آيا کلمه ˝ حتی ˝ حرف جر بود؟ اسم بود؟ چی بود؟ ) درد بزرگ ادبيات و تحقيق غير مسئول را می بينيد؟! قدمای سنگين و بيش و کم مذهبی و پايبند مبانی اخلاقی و اصول انسانی و غيره اين ها بودند، موج نويی های مزلف کافه ترياهای جديد را که خودتان می بينيد. کار اساسی نيما و انقلابيون ادبی ما در شعر اين نبود که وزن را
شکستند و سخن را از قيد مکرر قافيه ها رها کردند، اين بود که روح شعر و جهت نگاه و احساس شاعر را دگرگون ساختند و اين زبان خدايی را از قيد حصارهای بلند به کوچه آوردند و چنان نيرومند و موفق که گويی اساساً در قالب شعر نيمايی نمی توان مديحه سرود! نويسندگان احساساتی و نازکدلی که فرو افتادن برگی - که ستم و تاراج باد خزانی قرار گرفته است - چشمانشان را به اشک می نشاند - چون محمد حجازی و علی دشتی - فقط يک بار گذرشان به ده ما افتاد - اتفاقاً به مزينان - و ما با شگفتی و شادی خبر را استقبال کرديم که نويسندگان و ادبای بزرگ تهرانی قدم از محافل گرم ادبی پا به روستا گذاشته اند و از چشم ˝ فتنه ˝ و روی ˝ زيبا ˝ و دست و دل ممدوح و غمزه معشوق، لحظه ای فراغت يافته اند و به سراغ ما سوختگان کوير و قربانيان رنج و کار و گرسنگی آمده اند؟! اما نه گرسنگيمان را احساس کردند و صدای تازيانه ها را شنيدند و رنجمان را چشيدند، و نه زندگيمان را ديدند، ديديم که فقط و فقط به جستجوی ˝ زيبا ˝ خانمی آمده اند که نمی دانم از کجا به ده ما افتاده بود و قصه باز همان قصه اسافل اعضاء زيباست و شيخ حسين مزيناني! ( ˝ زيبای ˝ حجازی را بخوانيد. ) اين است نويسنده غير مسئول، و اين است فاجعه ای که ˝ هنر برای هنر ˝ می سازد، که نه تنها هنر را از خدمت انسان آزاد می کند، بلکه به خدمت ضد انسان و در کار انحطاط و سرگرمی انسانش می گمارد. چنين است که امروز، هنر عبارت شده است از خوراک هايی که هنرمندان، برای کسانی تهيه می کنند که نمی دانند بعد از

بقيّه ی متن
 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول