۱۹ شهريور ۱۳۸۷
سرنوشتی که رهبری مجاهدين خلق برای افراد پادگان
اشرف رقم زده است، در ميان شور و شعف ملايان و سايت های وابسته به
آنان، و ره گم کرگانی که ـ به هر دليل ـ به موضع کين توزانه نسبت به
مجاهدين فرو غلتيده اند، به اوج تراژيک خود نزديک می شود.
همان طور که قبلاً هم پيش بينی می شد، و راقم اين سطور نيز بار ها
نوشته بود، آمريکا بعد از حصول توافق هايی نسبی با ملايان حاکم بر
ايران در زمينه ی مسائل مربوط به عراق، و بعد از آن که حمله ـ دستکم
حمله ی زمينی ـ به ايران را ديگر در حال حاضر چندان در توان خود نمی
بيند، تصميم نيمه عملی شده ی خود مبنی بر واگذاری حفاظت پادگان اشرف به
نيرو های عراقی، و سلب مسئوليت از خويش نسبت به عواقب آن را رسماً
اعلام کرده است.
مايل نيستم در اين چند سطر مختصر وارد آنچه شوم که رهبری مجاهدين برای
آمريکاييان انجام داد تا آمريکا قول آن ها را در مورد قابل استفاده
بودن افراد پادگان اشرف در حمله ی زمينی به ايران بپذيرد، و «راه حل
سوم خانم رجوی» تحقق يابد:
ـ «حمايت از مقاومت ايران» و مسلح کردن بازوی نظامی خلع سلاح شده ی آن
در پادگان اشرف، و ارسال نيرو های اين پادگان، تحت پوشش هوايی و زمينی
و توپ و تانک آمريکا به ايران.
پرداختن به اين موضوع را می توان برای فرصت يا فرصت هايی ديگر (در صورت
ضرورت) واگذاشت تا فاجعه يی را که دور و بر فرزندان اين سرزمين که به
اميد رهايی مردم، به جريانی که خود بيش و پيش از هر کس نيازمند رهايی
از خويش است پيوسته اند پرسه می زند، تحت الشّعاع قرار ندهد.
به هر حال، آنچه فعلاً با آن روبروييم اين است:
آن همه شواهد عقلانی، و آن همه توصيه های خيرخواهانه ی کسانی که اين
روز سياه را در چشم انداز نزديک می ديدند تأثيری نگذاشت، و رهبری
مجاهدين، کرد آنچه را کرد. و در اين راه نيز دل خوش می داشت که عربده
کشانی در اختيار دارد (پروار شده از خون هزاران شهيدِ بالفعل و بالقوه)
که به فرمان ولی نعمتانشان بر هر آن کس که سخنی در اين باب می راند
حمله ور شوند.
در اين لحظات خطير، همه ی ما ـ و نه فقط مجاهدين ـ رو در روی يک جنايت
برنامه ريزی شده از سوی حاکمان ايران و عوامل بومی آن ها در عراق قرار
گرفته ايم، در حق کسانی که تنها گناهشان اين بود و شايد در آينده نيز
اين باشد که برای ديگرگون کردن مناسبات ستمگرانه ی جامعه ی عصر سرمايه
داری، وارد مناسباتی قبيله يی شده اند.
و همه ی ما موظفيم که در حد توان خود از به سامان رسيدن اين جنايت
برنامه ريزی شده ممانعت کنيم.
نه در دفاع از سازمانی غير قابل دفاع. بلکه در دفاع از ساده ترين حقوق
اوليه ی انسان. و در دفاع از جان کسانی که ملايان برای دريدنشان چنگ و
دندان تيز کرده اند.
اما برای يافتن پاسخ درست به يک مسأله، نخستين شرط، داشتن صورت درست
مسأله، در پيش روست. نمی توان به مسأله يی که صورت آن نادرست مطرح شده
باشد، پاسخی درست داد.
صورت مسأله چيست؟
صورت مسأله، يا به عبارت بهتر، پارامتر های معلوم، اين هاست:
۱ ـ بعد از اشغال عراق به وسيله ی آمريکا، کوچک ترين امکان ورود نظامی
افراد مستقر در پادگان اشرف به ايران بدون حمايت همه جانبه ی عينی
آمريکا مطلقاً امکان پذير نبود، نيست، و نخواهد بود. حمايتی که با توجه
به توازن قوا هيچ معنايی نمی تواند داشته باشد به جز قرار دادن «ارتش
آزادی بخش ملّی»، تحت فرماندهی مستقيم آمريکا. و هيچ نتيجه يی نمی
تواند به بار آورد به جز اشغال ايران، و پرکردن حفره ی اصلی باقی مانده
از «طرح خاورميانه ی بزرگ» بوش و چينی، به وسيله ی آمريکا با استفاده
از افراد پادگان اشرف به عنوان پيشمرگان خود.
هيچ خرد سالمی نمی تواند بپذيرد که در عراق ِ امروز، می توان چنين
«ارتش» ی را بدون پوشش کامل، از پادگانی واقع در پنجاه کيلومتری ايران،
و در منطقه يی پر از دشمنان (عوامل ملايان در عراق، و همچنين بخش هايی
از مردم عراق) به اندازه ی يک قدم هم، به جلو راند.
۲ ـ قبل از بمباران مراکز اصلی در ايران، حتی برای خود ارتش آمريکا نيز
ورود به خاک ايران و مقابله با نيرو های نظامی ايران غير ممکن است.
چنين کاری را آمريکا با کشور کوچک عراق، آن هم بعد از فروپاشيدگی های
فراوان محصول جنگ با ايران، جنگ با بوش پدر، تحريم بی رحمانه ی اقتصادی
به مدت ده سال و... نتوانست انجام دهد. و تازه، به هنگام ورود به عراق
هم اگر نيروهای کرد عراقی موجود و فعال در خود عراق، با پايگاه وسيع در
ميان مردم منطقه ی خودشان، به آمريکا کمک نمی کردند، سرنوشت تجاوز
آمريکا به عراق، احتمالاً به گونه يی ديگر رقم می خورد.
۳ ـ رهبری مجاهدين در تمام اين سال های اشغال، به اميد به ثمر رسيدن
تلاش هايش برای حمله ی آمريکا به ايران، با تمام توان خود کوشيد تا
افراد پادگان اشرف را در عراق ـ و در شرايطی که به آن اشاره شد ـ نگاه
دارد.
«باتمام توان»، يعنی با تمام توان. و چون قصد در اين نوشته ورود به
مباحثی از اين دست نيست به ذکر چند و چون اين قضيه نمی پردازم.
۴ ـ همين اميد های واهی و رؤيا های ناخوش تعبير رهبری مجاهدين بود که
آن ها را هر روز بيشتر از روز پيش به سمت تلاش در جهت حفظ منافع آمريکا
و اسراييل و تأمين خواسته های آنان تا به آنجا راند که ديده ايم و می
بينيم...
۵ ـ رهبری مجاهدين، همچنان اصرار دارد که افراد پادگان اشرف را در عراق
نگاه دارد. در عراقی که اکثر نيرو های حکومت آن را دشمنان و تشنه به
خونان مجاهدين تشکيل می دهند. و عراقی که آمريکا در آن (مثل همه جای
ديگر دنيا) تنها به منافع خود می انديشد، نه به قوانين و کنوانسيون های
بين المللی و اين جور چيزها که او را به عنوان دولت اشغالگر موظف به
حفظ جان افراد پادگان اشرف می کند.
و اصلاً اين، کاملاً طبيعی است که آمريکا ـ همان طور که در همين حرکت
اخيرش در ارتباط با پادگان اشرف نشان داده است ـ به چيزی که نمی تواند
تعهد داشته باشد قراردادها و قوانين بين المللی است.
پاسخ مسأله چيست؟
يافتن پاسخ مسأله ـ دستکم در تئوری ـ بعد از در دست داشتن صورت درست
مسأله چندان دشوار نيست:
۱ـ قبل از هر چيز، بايد تمام توان خود را برای ممانعت از سپرده شدن در
حدود سه هزار و پانصد انسان در اختيار دشمنانشان، يعنی حکومت فعلی
عراق، به کار برد.
۲ ـ مجاهدين، در طیّ اين سال ها، همان طور که قبلاً هم بار ها نوشته
بودم، می توانستند با تلاشی کمتر از يک صدم يا حتی يک هزارم تلاش برای
نگاه داری افراد پادگان اشرف در عراق، به خروج امن اينان از کشوری که
جز با تحت فرمان ارتش آمريکا قرار گرفتن نمی توان از آن به سوی ايران
لشگرکشی کرد اقدام کنند. و در حال حاضر نيز به چنين کاری قادرند. اما
نه تنها چنين نمی کنند، بر هر کس هم که اينان را به چنين کاری فرا
بخواند به همان شيوه ی آلوده و رسوا و لورفته ی هميشگيشان می تازند.
کار دشمن، آدم کشی است. فاجعه آفرينی است. اين روشن است و نيازی به
توضيح ندارد. اما نگاه داشتن بدون دليل (بدون دليل موجه و عقلانی، نه
رجزخوانی) افراد پادگان اشرف در عراق که سرانجام به تسليم اينان ـ
عملاً ـ به وسيله ی رهبری مجاهدين به دشمن آدم کش فاجعه آفرين می
انجامد، مشارکت ـ مشارکت مستقيم و بی ترديد ـ در جنايتی است که
احتمالاً انجام خواهد پذيرفت.
۳ ـ و بنابر اين:
مجاهدين می توانند هر چه دلشان بخواهد بگويند و بنويسند. اما هر نوع
دفاعی از حقوق افراد پادگان اشرف، بايد با تأکيد بر اين وظيفه ی مبرم
رهبری مجاهدين، همراه و توأم و همزمان و همزبان باشد. وگرنه نتيجه، چيزی نخواهد
بود به جز تأييد عمل مشارکت اين رهبری در فاجعه ی احتمالی در پيش رو.
۴ـ با آنچه مجاهدين در جريان هفده ژوئن با آن «خودسوزی» های معروف نشان
داده اند، و بيشتر از آن، با آنچه آقای مسعود رجوی چند بار در
چند جلسه ی شورای ملی مقاومت (قبل از تابستان ۱۳۷۹ که راقم اين سطور از
شورا کناره گيری کرد) اظهار داشته اند، و مخصوصاً از ذکر آن خودداری می
کنم، بيم ديگری نيز می رود. (...)
(...) آقای رجوی، بعد از ماجرای آن «خودسوزی» ها نيز در پيامی که در
سايت ها ی مجاهدين و نشريه ی رسمی آن ها منتشر شد تأکيد کرده اند که در
همان موقع می توانستند پيام بدهند اما (به تصريح عينی خودشان) ترسيده
اند که پيامشان کار را بدتر کند.
و معنای اين «بدتر کردن» مشخص است: واداشتن تعداد بيشتری از افراد به
خودسوزی.
طبعاً در دستگاه ايده ئولوژيک مجاهدين ـ به خصوص بعد از فعل و انفعالات
اواخر سال ۱۳۶۳ و اوايل سال ۱۳۶۴ ـ «شهادت» معنايی ديگر دارد... همچنان
که تفسير قيام عاشورا به روايت امروز مجاهدين، که بيشتر به روايت رسمی
روحانيون و سينه زنان نزديک است تا به واقعيت شور و شعور برانگيز آن
قيام سنجيده و برنامه ريزی شده. ٭
اما در اين مورد استثنائاً بايد گفت «خوشبختانه»، در اين دستگاه ايده
ئولوژيک، پيروان، موظف به اطاعت بی چون و چرای رهبر عقيدتی خود هستند،
و در لحظه ی اقدام به عملی که بر خلاف فرمان ايده ئولوژيک اوست، اساساً
ديگر نمی توانند «مجاهد» ناميده شوند.
از اين رو:
بايد اکيداً از آقای رجوی خواسته شود که
پيشاپيش، اقدام به هر نوع خودسوزی و کارهايی از اين نوع را در صورت
بروز وقايع ناخوش آيند، ممنوع اعلام کنند.
حتی ـ به تعبيری ديگر ـ نيازی هم به اين درخواست نيست؛ و ايشان در صورت
سرباز زدن از اين وظيفه ی طبيعی خود در اين مورد، در صورت وقوع حوادثی
از آن نوع، بی ترديد مسئوليتی غير قابل گذشت، در آن حوادث، به عهده
خواهند داشت.
۵ ـ حکومت ملّايان، و عوامل ايرانی و عراقی او بايد بدانند که تجاوز
آنان به حريم حتی يک تن از ساکنان پادگان اشرف، چيزی نيست که با بی
تفاوتی مردم ايران و اپوزيسيون سالم ايرانی روبرو شود.
آنچه ميان مردم ايران و اپوزيسيون سالم ايرانی با مجاهدين می گذرد،
هيچگونه همنوعی و همسنخی و قرابتی با تضاد ملايان و عوامل ايرانی و
عراقيشان با مجاهدين ندارد. تضاد ملايان با مجاهدين، جزيی از تضاد آن
ها با همه ی مردم ايران است.
محمد علی اصفهانی
سه شنبه ۱۹ شهريور ۱۳۸۷
۹ سپتامبر ۲۰۰۸
٭ برای نگاهی ديگر به چند و چون واقعه ی
عاشورا، و تفاوت های کيفی آن با تصوير نادرستی که معمولاً از آن ارائه
می شود ـ از جمله ـ مراجعه به مقاله ی زير به همين قلم، خالی از فايده
نيست:
يک وادی، آن طرف تر عاشورا
http://www.ghoghnoos.org/tarikh/tarikh01/vadi01.html