پس از ۶ روز مذاکره در دوحه، قطر، توافقی در میان
طیف های سیاسی لبنان، صورت پذیرفت. طبق این موافقتنامه مجلس لبنان طی
مراسمی ژنرال میشل سلیمان رئیس ستاد ارتش را در روز یکشنبه گذشته
به سمت رئیس جمهوری انتخاب کردند.
قطعنامه شامل بوجود آمدن یک دولت ائتلافی وحدت، و اصلاح قانون انتخابات
نیز می باشد. تظاهرات کنندگان اردوگاه اپوزیسیون نیز به اعتصاب
گسترده و چند ماهه خود در مرکز بیروت خاتمه دادند. پیش فرض جلسه
قطر این بود که اسلحه مقاومت لبنان اصلا جزو دستور العمل مذاکرات
نباشد.
این از اهمیت خاصی برخوردار بود، چرا که در دو سال اخیر آمریکا و
فرانسه با فشار و تصویب قطعنامه شورای امنیت بر آن بودند که مقاومت
لبنان را خلع سلاح نمایند.
مهمتر از همه آنکه درخواست اپوزیسیون مبنی بر اصلاح قانون انتخابات
بوسیله قطعنامه دوحه تصویب شد. این اصلاح قانون، حوزه های انتخاباتی را
کوچکتر می سازد که فرآیند انتخابات بیشتر منعکس کننده جمعیت ها باشد.
با اینکه سیاست آمریکا از سال ۲۰۰۴ اکیدا و قویا مبنی بر برکناری
نیروهای مقاومت و مردمی لبنان بود، مقاومت و اپوزیسیون تقریبا به اکثر
اهداف خود رسیدند.
گزارش های رسانه های آمریکا، در این بحران اخیر، عموما اهمیت دینامیسم
داخلی لبنان را نادیده گرفته و با مبالغه درمورد روابط منطقه ای،
تنها بر عوامل خارجی متمرکز شده بودند. از آن گذشته، الگوی رسانه
آمریکا، تلاش داشت یک قرائت و سناریو اختلاف "سنی و شیعه" را نیز به
این فرآیند تحمیل نماید. این مسئله که دولت بوش، سوریه و ایران را مقصر
می داند، یک مسئله سیاسی و تحلیلی ناکارآمد از وقایع ۱۸ ماه گذشته است.
همانند دوران جنگ سرد، جارچیان سیاسی راست آمریکا دائما ریشه های
داخلی تنش ها را نادیده گرفته و نبردهای جهان سوم را همواره از
دریچه جنگ سرد می نگرند. آنها تهدید شوروی را موجب هرگونه اتحاد کارگری
یا ابتکارعمل اصلاح اراضی آرمان گرایان می دانستند. این رویکرد تقلیل
دوقطبی به منظور تشریح درگیری ها در مکان هایی مانند آمریکای مرکزی،
خاورمیانه و آفریقای جنوبی در آن زمان بکار گرفته می شد.
این پیشرفت در دوحه، گذشته از فرآیند های منطقه، بر اهمیت فرآیندهای
داخلی تاکید دارد. گروه های مقاومت مرکب از فعالان محلی مستقل هستند که
از خود و مصلحت خویش دفاع می کنند، و درواقع نسبت به موقعیت عینی که در
صحنه سیاسی با آن روبرو هستند، واکنش نشان می دهند. درحالی که دولت بوش
و همپیمانان آن همه توجه خود را به سلاح مقاومت دارند، چالش ها همچنین
شامل موضوعات بزرگتری مانند اصلاحات سیاسی و اقتصادی لبنان می باشند.
بر خلاف تبلیغات رسانه ای غرب، این یک نبرد میان شیعه و سنی نبوده است،
و گروه اپوزیستون و مقاومت، از جوامع متنوع بومی لبنان و چندین
نیروی سیاسی مختلف در سراسر لبنان تشکیل شده است.
یک بررسی اجمالی از فعالان بومی و احزاب لبنان، کاملا این مسئله را
اثبات می نماید. "محمد رشید قبانی" مفتی لبنان و پیشوای سنی با حزب
"المستقبل" به ریاست حریری همدست شده است، با اینحال بسیاری از
روحانیون سنی طرفدار گروه مقاومت هستند که شامل "جماعه الاسلامی" تحت
رهبری شیخ ماهر حمود می باشد.
این گروه مقاومت همچنین شامل چندین شخصیت مهم سنی دیگر ازجمله عمر
کرامی برادر "رشید کرامی" نخست وزیر سابق به قتل رسیده، نزیه بذری،
سلیم الحوس نخست وزیر پیشین و مصطفی سعد رهبر "تنظیم شعب ناصری" حزب
طرفدار "ناصر" است.
گروه مقاومت همچنین شامل گروه ها و رهبران مسیحی مانند ژنرال میشل اعون
از جنبش آزادیبخش ملی FPM و سلیمان فرنجیه وزیر سابق کشور می باشد.
در میان جامعه مسیحی لبنان، امین جمایل از دولت حمایت می کند در حالی
که امیل لحود رئیس جمهور سابق طرفدار اپوزیسیون می باشد. حزب "کتائب"،
و " نیروهای لبنانی" مسیحیان مارونی لبنان نیز متغیر هستند. طبیعتا،
نیروهای راست سمیر جعجع طرفدار گروه "سعد حریری" هستند، درحالی که اغلب
اعضای "کتائب" از کریم بغرادونی که به سوریه تمایل دارد طرفداری می
کنند و حالتی میانه رو دارند.
جامعه " "دروز" که یکی از فرقه های سیاسی و مذهبی اسلامی است، غالبا در
رشته کوه های "شوف" در جنوب شرقی بیروت ساکن هستند. کاملا مشخص است که
ولید جمبلاط یک حامی فعال حزب دولت است، با اینحال دیگر رهبران " دروز"
مانند طلعال ارسلان رئیس حزب دموکرات لبنان و ویم وهاب با گروه مقاومت
هستند. برخی احزاب چپ کوچکتر نیز طرفدار گروه مقاومت هستند.
نیروهای حزب الله به هنگام نبرد در شهر شمالی طرابلوس حضور نداشتند.
نیروهای مقاومت در آنجا شامل جوامع "علوی" و "سنی" و همچنین حزب
"ناسیونالیست سوریه" بود که ۱۳ تن از اعضای آن دو هفته پیش در دفتر
حزبی خود توسط شبه نظامیان طرفدار دولت بی جهت به قتل رسیدند.
رویهمرفته، آنچه دولت بوش و حزب حریری به آن توجهی نداشتند این حقیقت
است علیرغم تنوع مذاهب در این کشور، حزب الله و مقاومت از پایگاه محکمی
در میان ملت لبنان برخوردار هستند.
این بحران چندین هفته پیش هنگامی که اتحادیه کارگری اعتصاب عمومی اعلان
کرد، آغاز شد؛ ظاهرا اعتصاب به دلیل اعتراض به افزایش بها و درخواست
حقوق بالاتر بود. اتحادیه عمومی کارگری خواهان افزایش حقوق پایه
کارگران شده بود. کاملا واضح است که در این جو دوقطبي، اعتراض کارگران
سیاسی تلقی شد. گروه مقاومت ، درست در همان روز از اعتصاب حمایت کرد که
دولت، با غیرقانونی نامیدن شبکه مخابراتی حزب الله و برکنار
ساختن رئیس امنیت فرودگاه، دو تصمیم جدال برانگیز علیه حزب الله اتخاذ
نمود.
بااینحال، این بن بست در ابتدا در سطح سیاسی بوجود آمد. چگونه شد که در
عرض چند روز، به کشمکش و درگیری مسلحانه انجامید؟ اخبار حاکی از آنست
که، شلیک تک تیراندازهای جریان حریری که بر روی پشت بام ها مستقر
بودند، به سمت هواداران گروه مقاومت باعث این تحریکات شد. ما در
کشتارهای نوامبر سال ۲۰۰۶ ، نیز با چنین اتفاقاتی مواجه بودیم. درآن
زمان، اعضای گروه مقاومت، از هیئت دولت خارج و خواستار اعتصاب
عمومی در مقابل مجلس شدند. این امر می تواند توجیهی باشد برای اینکه
چرا ارتش با پاکسازی ساختمان ها و مناطق شهری که تک تیراندازها در آنجا
مستقر بودند، با گروه مقاومت حزب الله مخالفت نکرد. به این صورت از خطر
گسترش رویارویی نظامی پیشگیری شد.
تسلیم مکان های تصرف شده به ارتش، توسط حزب الله، باعث اعتماد به نفس و
برداشت ناظرین محلی شد. هیشام جابر ژنرال بازنشسته ارتش لبنان در
تلویزیون الجزیره اعلان کرد، در حقیقت این میلیشای دولت بود که با
عملیات تحریک آمیز علیه گروه مقاومت، باعث آغاز این واقعه شد. سلیمان
فرنجیه وزیر سابق کشور نیز همین نکته را در رسانه ها مطرح نمود. او در۹
ماه مه به تلویزیون چینی OTV اظهار داشت:"نیروهای طرفدار جریان دولت
بدفعات عملیات تحریکاتی علیه حزب الله انجام داده تا این حزب را به
کشمکش های داخلی کشانده وبدین صورت وجهه گروه مقاومت را لکه دار
نمایند."
"فرنجیه" طی این مصاحبه، در نقض توافق های امنیتی افزود، وزیر مخابرات
دولت سنیوره قصد داشت موقعیت "نصرالله" رهبر حزب الله را فاش
نماید.
کامل وزنی کارشناس سیاسی لبنان، این نظریه را تایید نمود و در ۱۸ ماه
مه در کانال انگلیسی تلویزیون الجزیره اعلان کرد که نیروهای طرفدار
حریری با شلیک به سمت تظاهرکنندگان، این بحران را آغاز کرند. اما این
تک تیراندازان چه کسانی بودند؟ آیا آنها به نوعی سازمان دهی شده
اند؟ طبق اطلاعات بدست آمده، شبه نظامیان طرفدار دولت توسط سرمایه ها و
کمک های فنی "خارجی" (بخوانید آمریکایی) آموزش دیده اند. شبه نظامیان
آموزش دیده در اردن، به مدت یک سال تحت عنوان "بنگاه های امنیتی"،
بعنوان شرکت های امنیتی خصوصی پنهان شده بودند.
ارتش لبنان و فرمانده آن، ژنرال "میشل سلیمان"، خود را مدافع ملت لبنان
می دانند و مایل نیستند تا از یک حزب علیه حزبی دیگر حمایت کنند. بنا
به گفته احمد موصلی استاد علوم سیاسی دانشگاه AUB، "آمریکا همواره مایل
بوده است تا اسرائیل نیروی برتر در منطقه باشد." موصلی اشاره کرد که
موقعیت ارتش لبنان در یک زمینه تاریخی بهتر درک خواهد شد. وی اظهار
داشت، قدرت های غربی، خصوصا آمریکا، اجازه نمی دهند تا ارتش لبنان بطور
نظامی از این کشور درمقابل اسرائیل دفاع کند. بنابراین ارتش لبنان تا
حدود زیادی، حزب الله را بعنوان نیروی حامی کشور لبنان قبول دارد. بنا
بر این، پدیده مقاومت و این تحولات در یک خلأ سیاسی – نظامی صورت نمی
گیرند. سالها دولت بوش بر حضور سوریه در لبنان تاکید دشت ، اما لبنان
متوجه این مسئله هست که ربعی از سرزمین لبنان، به مدت ۲۵ سال، در اشغال
اسرائیل قرار داشته بود.
بر خلاف بعضی کشورها، ارتش لبنان، یک نهاد سرسپرده آمریکا نبوده است ،
وموضع ارتش این بود که باید میان دولت و گروه مقاومت موازنه و مذاکراتی
برقرار گردد. به گفته ای دیگر؛ رویکرد چند جانبه ای گردد. طبق نوشته
روزنامه واشنگتن پست، طی دو سال گذشته، دولت آمریکا ۱ میلیارد و ۳۰۰
میلیون دلار برای پشتیبانی از حزب سعد حریری و دولت ضعیف سینیورا،
هزینه کرده است. به نوشته واشنگتن پست، حدود ۴۰۰ میلیون دلار از
این مبلغ به منظور کمک به نیروهای امنیتی لبنان صرف شده است. آگوستاس
ریچارد نورتون که برای سازمان ملل متحد در لبنان خدمت کرده است اظهار
داشت: "اگر قرار باشد راه حلی بوجود آید، باید با گروه مقاومت که شامل
حزب الله نیز هست، مذاکره و مصالحه کرد." دولت بوش هیچگاه طرفدار سیاست
چند قطبی نبوده است؛ همگان آگاهند که تا زمان دوحه، یک رویکرد تک قطبی
بوسیله آمریکا و فرانسه به صحنه لبنان تحمیل شده بود. و دقیقا
همین رفتار و نگرش یک سویه است که باعث شده بود تا کنون
راه حلی برای انتخاب یک رئیس جمهور در لبنان بوجود نیاید.
"پپه اسکوبار"Pepe Escobar خبرنگار مستقل برزیل در گزارشی برای شبکه
"ریل نیوز" اظهار داشت:" این نمونه ای دیگر از اقدامات دولت بوش است.
آنان با تامین سرمایه، به جنگ های داخلی دامن می زنند و این تنها به
خاورمیانه محدود نمی شود؛ گروه حریری علیه جبه مقاومت در لبنان، الفتح
علیه حماس در فلسطین، دولت مالکی علیه طرفداران صدر در عراق، زمین
داران ثروتمند سفید پوست علیه ایوو مورالس در بولیوی."
گروه مقاومت که بخش عمده ای از جوامع شیعه، سنی، دروز و مسیحیان لبنان
را بایکدیگر متحد می کند، به اقدامات دولت اعتراض داشت چرا که مجلس به
حد نصاب نرسیده بود. از آن گذشته، گروه مقاومت هنوز خواستار یک قانون
جدید انتخاباتی است که در آن، تعداد بیشتری از نمایندگان مردم
بتوانند در مجلس شرکت کنند.
در۱۷ماه مه، رامی خوری ناظر فرهیخته روابط خاورمیانه در روزنامه
لبنانی "دیلی استار" نوشت، بدیهی است که عناصر محلي، منطقه ای و
جهانی در صحنه لبنان تأثیر گذارند. او نوشت:" هنگامی که طرفین به منظور
فائق آمدن بر فشارهای داخلي، بیشتر به حمایت خارجی تکیه دارند، طرف
دیگر تهاجمی و جسورانه تر برخورد خواهد کرد." با اینحال خوری چنین
نتیجه گیری می کند که " سیستم شراکت قدرت سنتی باید مجددا پیکربندی شود
... بنابراین، برای دستیابی به صلح و امنیت پایدار، مذاکرات دوحه باید
بر سر اصلاحات بنیادی سیستم حکومت لبنان به توافق برسند." این همان
نگرش چند جانبه است.
هنگام بررسی وقایع کنونی خاورمیانه، مراجعه به منابع و رسانه های خود
منطقه، امری حیاتی است. اعتماد کامل به سازمانهای رسانه ای غربی بطوری
محدود کننده است. تحلیل کننده ممکن است ناخواسته و ندانسته در آن الگوی
غالب ذوب شود.
خرداد ۱۳۸۷