«گيدين لوی» يک روزنامه نگار اسراييلی است. با
گرايش هايی انتقادی نسبت به پاره يی سياست های اسراييل، به خصوص در
زمينه ی تجاوز بی حدّ و حصر به حقوق اوليه ی مردم فلسطين، و جنايات
روزمره ی اين دولت هولوکاست آفرين راسيست بنيادگرا در سرزمين های
اشغال شده. هرچند که خود در فاصله ی سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۲ مشاور
شيمون پرز، از نامدار ترين جنايتکاران برنده ی جايزه ی صلح نوبل، و
برپا کننده ی يکی از سبعانه ترين عمليات سال های اخير اسراييل با
نام دزديده شده ی «خوشه های خشم» (۱)
و رييس جمهوری اسراييل کنونی آماده به کشتار شانزده تا بيست و هشت
ميليون ايرانی
(۲) بوده است.
لوی، از ستون نويسان روزنامه ی ها آرتص است. روزنامه ی اسراييلی يی
که به داشتن سياستی غير راستگرا شناخته شده است، و در آن روزنامه
نگاران صلح طلبی چون «اميره هس» و «يوری آونری» نيز قلم می زنند. و
حتّی در ويژه نامه ی ادبی آن ـ گاه به گاه ـ از «اَهارون شابتی»
(شاباتی) هم مطلبی چاپ می شود. از يکی از سرشناس ترين شاعران و
نويسندگان و مترجمان اسراييلی عميقاً آزاده و فراتر از هر قيد و
بند نژادی و مسلکی و ناسيوناليستی، که شعر او در نيايش به منظور
شکست ارتش اسراييل در تجاوز ۳۳ روزه اش در سال ۲۰۰۶ به لبنان
(۳)
گرچه در اسراييل امکان انتشار نيافت، معروفيّت و محبوبيّتی جهانی
دارد.
طبعاً نمی توان «گيدين لوی» را با امثال «اَهارون شابتی» و «ميشل
وارشاوسکی» مقايسه کرد. امّا اتفاقاً درست به همين دليل، نوشته های
انتقادی او اهميّت بيشتری پيدا می کنند.
آنچه می خوانيد مقاله ی اوست در محکوميت تجاوز احتمالی اسراييل به
ايران، که از متن انگليسی آن در شماره ی سوّم ژوئيه هاآرتص، به
فارسی در آورده ام.
۱۹ تير ۱۳۸۷
۹ ژوئيه ی ۲۰۰۸
و چيست آن «نقشه ی بزرگ»؟ امروز داريم به روشنی می بينيم که
اسراييل می خواهد آينده ی خود را به همان شيوه ی گذشته تضمين کند:
هر بار که کشوری در خاورميانه می کوشد تا به سلاح اتمی دست يابد،
اسراييل بمبارانش می کند. بمب. بمب. و بمباران.
اين، حيرت انگيز و خود بينانه است که ما خودمان را مجاز می دانيم
که آنچه را انجام دهيم که به ديگران اجازه ی انجام آن را نمی دهيم،
و معتقديم که آنچه در دست های ديگران، نا مطمئن است و خطرناک، در
دست های ما بی خطر است و مطمئن.
چنين شيوه يی ما را با خود به سوی فاجعه خواهد برد.
دوبار، ما حمله به مراکز اتمی ديگران را آزموده ايم. در عراق و
سوريه. و کارمان به نتيجه رسيده است. امّا ضروری بودن آن، مورد
ترديد است.
و حالا، اين طور به نظر می رسد که می خواهيم برای سومين بار به
اقدامی مشابه دست بزنيم. عليه ايران.
حتی شايد اقداممان اين بار هم به نتيجه برسد و موفق از کار درآيد.
امّا هيچ چيز ی هميشه يکسان نيست؛ و فاجعه يی می تواند در پی باشد.
امکان ندارد که اسراييل بتواند ثبات درازمدّت خود را در فاصله ی
بمبارانی تا بمباران ديگر، تأمين کند.
از «دراز مدّت» امّا، در اينجا کسی حرف نمی زند. از چيزی فراتر از
فردا.
ما می توانيم و لازم است که درباره ی احتمالات مختلف، و مخصوصاً در
باره ی خطرات حمله به ايران بحث کنيم. امّا ما به جای پرداختن در
شرايط عملی و ممکن به اين نوع بحث ها، فقط در شرايط ناممکن و غير
عملی است که به اين نوع بحث ها می پردازيم: با نگاه به آنچه گذشته
است و از دست رفته است. و به هنگامی که ديگر دير شده است. به خاطر
نداشتن اطلاعات درست، و يا داشتن اطلاعات نادرست.
در کشور ما همان کسانی تصميم می گيرند که دست اندر کار امور امنيتی
هستند. و اين ها هميشه سمت و سو های ماجراجويانه را انتخاب می
کنند. و جنگ، تنها دکترين و تنها حرفه و تنها مهارت و تنها راهکاری
است که بلدند.
بنابر اين، بسيار خطرناک است که ما فقط به اين افراد تکيه کنيم.
ما می توانيم و لازم است که در باره ی حمله به ايران بحث و تبادل
نظر کنيم. امّا نه فقط با کارشناسان امنيتی خودمان. می توانيم ما
مثلاً به سخنان هانس بليکس گوش فرا دهيم. هانس بليکس، رييس سابق
آژانس بين المللی انرژی اتمی، فردی است تحسين برانگيز و بسيار
آگاه.
او در گفتگوی خود با روزنانه ی اسراييلی «يهودت آهارانت» مطالبی
بسيار مستدل و معقول و منصفانه مطرح کرده است. مطالبی که در
سخنرانی های پر پيچ و تاب و کج و معوج ما غايبند.
هانس بليکس، اعلام خطر کرده است که حمله ی اسراييل به ايران تمام
منطقه را در شعله های آتش فرو خواهد برد.
توانمندی اتمی سوريه ناچيز و ابتدايی است [و نمی توان تجربه ی
سوريه را با ماجراجويی عليه ايران مقايسه کرد ـ م ]. حمله به
رآکتور اتمی عراق هم ضرورتی نداشت. امّا فراتر از همه ی اين ها: می
توان دولت ايران را از دستيابی به سلاح اتمی منصرف کرد. امّا نه با
زور.
هانس بليکس اعتقاد دارد که اگر جامعه ی بين المللی، تضمين های لازم
برای امنيت ايران بدهد، و با اين کشور، همچون مورد کره ی شمالی
برخورد کند، شايد ديگر خطری به نام بمب اتمی ايران در کار نباشد.
امّا ما اين را هنوز تجربه نکرده ايم. جامعه ی بين المللی با زبان
تهديد و مجازات حرف می زند. و اين، ايران را نمی ترساند و بازش نمی
دارد.
نيروی هوايی اسراييل، پيشاپيش به تمرين هوايی پرداخته است. برای
ماجراجويی خطرناکی که در پيش دارد.
فرضيه ی غلطی است اين که چون قدرت در کاخ سفيد در حال دست به دست
شدن است فرصت از دست خواهد رفت.
آيا باراک اوباما در صورت انتخاب شدن نخواهد توانست با ايران گفتگو
کند و اين کشور را از ايجاد و گسترش بمب اتمی باز دارد؟ چه چيز
بهتر از اين؟ (۴)
مسأله ی اصلی ما اين نيست که از عمليات عليه ايران حرف بزنيم يا
نزنيم. چه موافق. و چه مخالف. [مسأله ی اصلی ما اين است که ـ م ]
اسراييل هيچ وقت به چيزی فراتر از فردايی گذرا نمی انديشد.
اسراييل مثل کسی عمل می کند که در زير سقفی سوراخ و چکه کننده، يک
سطل می گذارد به جای آن که سقف را تعمير کند.
ما ايران را بمباران می کنيم. و حتی اگر بمبارانمان موفقيت آميز هم
باشد، و ما ناچار نشويم که بهای سنگينی برای عملمان بپردازيم ـ
سناريويی که قابل ترديد است و اطمينانی به آن نيست ـ بعد از آن، چه
پيش خواهد آمد؟
اگر مصر بخواهد به بمب اتمی دست يابد؟ ما دوباره به بمباران متوسّل
می شويم؟ اگر عربی سعودی؟ اگر اردن؟ اگر سوريه و عراق؟
و شايد حزب الله هم يک «بمب کثيف» در دست داشته باشد؟ و يا ديگرا
ن؟
آيا ما به ترکيه «اجازه» خواهيم داد که اتمی بشود؟
ما بمباران خواهيم کرد، و بمباران خواهيم کرد، و هميشه با بمباران
به زندگی خود ادامه خواهيم داد؟
به جای سطل گذاشتن در زير سقفی که چکه می کند، اسراييل خواهد
توانست سقف را تعمير کند اگر که امنيت اين کشور به طور جدّی در
منطقه، مورد قبول قرار گيرد.
يک شانس واقعی و تضمين کننده ی جدّی امنيّت اسراييل را ابتکار صلح
طلبانه ی اعراب فراهم آورده است. امّا اسراييل با گردن کشی و نخوتی
غير قابل تحمّل، اين شانس را و اين ابتکار صلح طلبانه ی اعراب را
پس می زند.
تلاش ها ی ملّی ما فقط در اين سمت و سو هستند که اِف ۱۵ ها را
بيشتر توسعه و گسترش دهيم و بر توان سوختگيری و سوخت رسانيشان
بيافزاييم. ولی هيچ کاری در جهت مخالف، يعنی در جهت بسط و گسترش و
سوختگيری و سوخت رسانی ديپلماسی انجام نمی دهيم.
صلح با فلسطينيان، با سوری ها، و با بيشتر جهان عرب را در ذهن خود
تصوير کنيم. آيا در چنان صورتی احمدی نژاد جرأت دارد که ما را
تهديد کند؟ به چه بهانه يی؟
تصور کنيم که اسراييل، اعلام کند که تا همه ی راه ها بسته نشده اند
به ايران حمله نخواهد کرد، و در همان حال از غرب بخواهد که در باره
ی تضمين امنيتی اسراييل با ايران صحبت کند. آيا اين يک راه غير
واقعی به نظر می رسد؟ آيا از اين طريق نيست که می توانيم خطر را
کمتر کنيم؟
از همه ی اين ها گذشته: تا اين لحظه، ايران خود را به عنوان کشوری
نمايان ساخته است که پيرو منطق و خرد است. نه ديوانه و بی خرد.
ما از پرداختن بهای صلح سر پيچی می کنيبم. ما ترجيح می دهيم که
بهای بمباران را بپردازيم.
امّا اين دفعه، بمباران می تواند بهای گزافی برای ما داشته باشد.
جنون آتش افروزی اسراييل، در حال حاضر به بالا ترين نقطه ی خطر در
تاريخ اين کشور رسيده است. در برابر جنون آتش افروزی حکومت ايران.
و اين، درست در حالی است که چشم انداز آلترناتيو ديگری رو به ما
گشوده شده است.
شايد در ايجاد وحشت از حمله به ايران، کمی اغراق شده باشد.
ما می توانيم احتمالاً دوباره موفق شويم. امّا اگر چنين نشد چه؟
دوباره از نو؟
و تازه اگر هم، چنين شد چه؟
چه باز؟
تيتر
و لينک مقاله در هاآرتص:
Living forever by bombardment
www.haaretz.com/hasen/spages/999126.html
۱ـ قتل عامی که اسراييل، در ۳۰ ژوئيه ی
۲۰۰۶ با خونسردی تمام در قانا به آن دست زد، عمليّات "قانا ـ ۲ " نام
گرفته است.
چرا که مشابه همين قتل عام، درست ده سال پيش، به وسيله ی اسراييل، در
همين شهر کوچک معصوم جنوب لبنان، انجام پذيرفته بود: در هژدهم آوريل
هزار و نهصد و نود و شش.
شيمون پرز ـ برنده ی جايزه ی صلح نوبل ـ که درآن زمان، پس از قتل اسحاق
رابين، به طور موقّت، سمت نخست وزيری اسراييل را بر عهده داشت، به
منظور جلب آرای بيشتر در انتخابات پيش رو، بهانه يی تراشيد (مثل
امروز)، و عمليّات بسيار قساوت آميزی را با نام دزديده شده ی «خوشه های
خشم»، برای کشتار ی همه جانبه به راه انداخت.
اهالی قانا در زمره ی قربانيان اين عمليّات بودند.
يک قلم از قربانيان «قانا ـ ۱» را شهروندان معصوم و بی پناه عادی ّيی
که اکثرشان زنان و کودکان بودندتشکيل می دادند که با خوشباوری و از سر
استيصال، به مقرّ محلّی سازمان ملل متّحد پناه برده بودند. بی هيچ
سلاحی در دست. و بی هيچ عزم مقابله يی در سر.
آقای شيمون پرز، در همانجا، ۱۰۶ نفر شان را قتل عام کرد؛ و مابقيشان
راهم تکّه پاره.
جنايت، آنقدر نفرت انگيز بود که سازمان ملل متّحد، ناچار شد تا تصميم
بگيرد که آن را محکوم کند. امّا مطابق معمول، آمريکا حقّ وتوی خود را
به کار گرفت...
نزار قبانی، منظومه ی بلند خود «چهره ی قانا» را نيز در ارتباط با همين
عمليات رييس جمهوری کنونی اسراييل سروده است:
http://www.ghoghnoos.org/honar/honarg/honarg01/kabbani_ghana.html
۲ ـ
آنتونی کردزمن، از تحليلگران سابق
پنتاگون، در ارتباط با حمله ی احتمالی اتمی اسراييل به ايران، از چيزی
شبيه برپايی روز قيامت سخن می گويد؛ و اين که چنين حمله يی می تواند
منجر به مرگ ۱۶ تا ۲۸ ميليون شهروند عادی ايرانی، و نيز ۲۰۰ تا ۸۰۰
هزار اسراييلی شود.
او به عنوان سرپرست گروه تحقيق مرکز آمريکايی مطالعات استراتژيک و
انترناسيونال CSIS اين موضوع را بر مبنای مطالعه ی تئوريک جنگ اتمی يی
در خاورميانه می گويد که می تواند کشور های مختلف را در آن درگير کند.
اما، همو تأکيد می کند که تلفات ديگر جنگ، که محصول عواقب گرد و غبار
اتمی و تشعشعات راديو آکتيو است، دراز مدت است و قابل پيش بينی نيست.
تا آنجا که به جنگ اتمی اسراييل با ايران بر می گردد، او معتقد است که
اين جنگ تا سه هفته ادامه خواهد يافت.
مطابق تحقيق گروه تحت سرپرستی او، در حال حاضر، اسراييل دارای ۲۰۰
کلاهک اتمی حاضر و آماده برای پرتاب از طريق دريا و هوا ست:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/is-16-28m.html
۳ ـ
اَهارون شابُتِی (يا شابتای) تقريباً هفتاد ساله يکی از بزرگترين و نام
آورترين شاعران معاصر زبان عبری است. با در حدود ۲۰ مجموعه ی شعر، و
چندين ترجمه ی درخشان از هنر و نمايشنامه ی يونانی به زبان عبری. و چند
دکترا از دانشگاه هايی چون کمبريج و سوربن. او نيز همچون همسر خود
Tanya Reinhardt استاد دانشگاه ها ی تل آويو است .
تانيا، همسر او، علاوه بر مقام علمی برجسته اش، بيشتر به مواضع قاطعانه
اش در مقام يک استاد دانشگاه های اسراييل، در حمايت فعال از تحريم
کادرهای دانشگاهی اسراييل در تمامی محافل دانشگاهی و کنفرانس های علمی
سراسر جهان، شناخته شده است. موضعی که موضع مشرک بسياری از يهوديان
آزاده در سراسر جهان و خود اسراييل است.
اَهارون شابتی، ضمن حمايت و همدلی با تمامی حرکت های ضد کلنياليزم دولت
نژادپرست اسراييل، شخصاً حفظ هويت مستقل خود را بر عضويت و يا رهبری يک
جريان سياسی خاص ترجيح می دهد.
او اگرچه از زمره ی ديگر شاعران پيشرو اسراييلی است اما از آن ها به
خاطر آن که «کلمه را تبديل به عمل نمی کنند» انتقاد می کند.
شاعری است پرتوان و بيشتر «رئاليست» که شعر هايش را ـ از هر گونه که
باشند ـ با مسائل روزمرّه و زندگی سياسی و اجتماعی پيوند می دهد. کم و
بيش مثل شاملوی بزرگ خودمان.
او لحظه يی درنگ نمی کند در اين که ژنرال های آدمکش اسراييلی را ـ که
به نظر می رسد علاقه ی خاصی به قتل زنان و کودکان فلسطينی و برانداختن
نسل فلسطينيان از جهان، و نسل کشی جمعی آن ها دارند ـ با نازی ها
مقايسه کند.
هيچ نشريه ی اسراييلی يی حاضر نشد که شعر معروف او «به هنگام جنگ» را
منتشر سازد. اََهارون شابتی، اين شعر را در همان هفته ی اول تجاوز ۳۳
روزه ی اسراييل به لبنان در سال ۲۰۰۶، که يکی از مصاديق بارز بزرگترين
جنايات عليه بشريت در تاريخ معاصر جهان به حساب می آيد، به صورت نيايشی
به منظور درخواست شکست ارتش اسراييل در اين جنگ کثيف و تحميل شده به
وسيله ی آمريکا و اسراييل به مردم لبنان، که برای زمينه سازی تجاوز
بعدی به ايران، و برداشتن مانع اصلی بر سر تشکيل «خاورميانه ی بزرگ»، و
«استقرار دموکراسی از دمشق تا تهران» از مدت ها پيش طرح ريزی شده بود
سروده است.
او طی کنفرانسی مطبوعاتی در همان ايام، چنين گفت:
ـ اميدوارم که ارتش، اين جنگ را ببازد. به جز با چنين قيمتی نيست که ما
باهوش تر خواهيم شد؛ آدم تر خواهيم شد؛ شفقت و رحم بيشتری خواهيم يافت؛
و قادر خواهيم شد که بفهميم می توانيم با مردمان ديگر نيز زندگی کنيم.
فقط چنين شکستی است که می تواند لکه ی ننگ و پلشت نظامی گرايی را از
قلب هامان بزدايد.
ترجمه ی شعر «به هنگام جنگ»، و يک شعر ديگر از شابتی، همراه با
توضيحات:
http://www.ghoghnoos.org/khabar/khabar06/shabatai-fr.html
۴ ـ
ظاهراً گيدين لوی، يک موضوع «کوچک» را فراموش کرده است:
هم اسراييل، و هم کاخ سفيد به خوبی می دانند که «بمب اتمی» بهانه يی
بيش نيست و حکومت ايران حتی اگر احياناً و به فرض بعيد بتواند ـ در
شرايط کنونی ـ بمبی اتمی بسازد، همان طور که آنتونی کردزمن و گروه
تحقیق او، در بخشی از مقاله يی که لينک آن در پاورقی شماره ی ۲ آمد
نوشته اند، آن بمب در مقايسه با توان اتمی اسراييل مطلقاً به حساب
آمدنی نيست. و از آن گذشته: هارت و پورت های ملايان عليه اسراييل چيزی
است از نوع همان هارت و پورت ها شان به هنگام تحويل گرفتن سلاح های
اسراييلی از آمريکا و اسراييل برای «فتح قدس از طريق کربلا» به وسيله ی
همان سلاح ها.
اصل قضيّه امّا، این است که اسراييل اين طور فکر می کند که با استفاده
از «بحران اتمی» دستساز خودش (به گفته ی سیمور هرش و اسکات رايتر و تنی
چند از ديگر آگاهان ماجرا های پس پرده) خواهد توانست خود را از کابوس
هميشگی خود، يعنی يک ايران يکپارچه و نيرو مند و مستقل ـ و طبعاً
بزرگترين قدرت منطقه ـ برای هميشه خلاص کند. ايران بالقوّه ی فردای
رهايی.
و به اين قصه بايد جداگانه پرداخت...