آنچه می خوانيد، فارسی شده و جمع و جور شده ی
خلاصه ی مقاله ی رابرت فيسک در شماره ی ۱۶ ژوئن روزنامه ی
انگليسیIndependent
است.
به نظر می رسد که اين، بايد نياز گريز از دهشت آنچه امروز بر
فلسطين و لبنان می گذرد باشد که اين گزارشگر سرشناس و پرتجربه
و سرد و گرم های بسيار چشيده ی انگليسی امور خاورميانه را هم
به سوی طنزی چنين تلخ سوق داده است.
۲۹ خرداد ۱۳۸۶
۱۹ ژوئن ۲۰۰۷
محمد علی اصفهانی
مسلمان های خاورميانه، چه قدر مزاحم و دردسر آفريينند! اوّل،
ما از فلسطينی ها می خواهيم که دموکراسی را در آغوش بگيرند. و
بعد، آن ها به يک حزب قلّابی ـ حماس ـ رأی می دهند. و حماس هم
در يک جنگ کوچک داخلی پيروز می شود و بر سراسر غزّه تسلّط می
يابد.
آن وقت، ما غربی ها باز می خواهيم که با رييس جمهوری بی اعتبار
فلسطين ـ محمود عبّاس ـ مذاکره کنيم.
امروز «فلسطين» ـ اجازه بدهيد که اين گيومه ها را به دور کلمه
ی فلسطين نگاه بداريم ـ دو تا نخست وزير دارد... به خاورميانه
خوش آمديد!
ما با چه کسی می توانيم مذاکره کنيم؟ با چه کسی بايد حرف
بزنيم؟ ما می بايست طبعاً از ماه ها پيش با حماس مذاکره می
کرديم و حرف می زديم. امّا ما حکومتی را که مردم فلسطين، در يک
انتخابات دموکراتيک، برگزيدند دوست نداشتيم.
ما خيال می کرديم که مردم فلسطين به «الفتح» و رهبران فاسد آن
رأی می دهند. امّا آن ها به حماس رأی دادند٭
که از به رسميّت شناختن اسراييل اجتناب می کند؛ و به قرارداد
کاملاً بی اعتبار شده و رنگ و رو باخته ی اُسلو ملتزم نيست.
هيچکس در ميان ما غربی ها نپرسيده است که از حماس انتظار دارد
که کدام اسراييل را به رسميّت بشناسد. اسراييل سال ۱۹۴۸ را؟
اسراييل بعداز سال ۱۹۶۷ را؟ اسراييلی را که کولونی های پهناور،
برای يهوديان، و فقط برای يهوديان، در سرزمين اعراب ساخته است
و خواهد ساخت؟ با بالا کشيدن بيشتر از ۲۲ درصد «فلسطين»؟
و حالا ما امروز مايليم که با آژان وفادار خودمان، آقای محمود
عباّس «مُدِره» مذاکره کنيم. «مدره» به روايت بی بی سی، سی ان
ان، و فاکس نيوز.
با مردی که يک کتاب ۶۰۰ صفحه يی در باره ی قرارداد اُسلو نوشته
است بدون آن که حتّی يکبار هم کلمه ی «اشغالگری» را به کار
برده باشد...
يک «رهبر» که ما می توانيم به او اعتماد کنيم. چرا که او
کراوات به گردن می بندد و به کاخ سفيد می رود و همه اش چيزهای
خوبْ خوب می گويد.
فلسطينی ها به حماس به خاطر اين رأی نداده اند که يک «جمهوری
اسلامی» بخواهند... آن ها برای اين به حماس رأی داده اند که از
فساد سازمان الفتح ِ آقای محمود عبّاس ، و پوسيدگی و تباهی
روزافزون «دولت فلسطين» خسته شده بودند.
(...)
در همه جای خاورميانه، قصّه، همين قصّه است:
ما حميد کرزای را در افغانستان حمايت می کنيم؛ در حالی که او
جنگسالاران و سلاطين مواد مخدّر را در کابينه ی خود نگاه می
دارد. (و از طرف ديگر، ما واقعاً متأسّفيم از اين که اين همه
شهروندان عادّی و بی گناه افغانی را در «جنگ عليه تروريسم»
سلّاخی می کنيم. در سرزمين های متروکه...)
ما عاشق حسنی مبارکِ مصری هستيم که هنوز شکنجه های او در حقّ
اعضای «اخوان المسلمين» که اخيراً در خارج از قاهره دستگير شده
اند تمام نشده است و او همچنان در حال شکنجه ی آن هاست. و مقام
رياست جمهوريش از حمايت های گرم خانم ـ بله: خانم ـ خانم جرج
دبليو بوش برخوردار است. و تقريباً با اطمينان می شود گفت که
جانشينش هم پسر خودش ـ جمال ـ خواهد بود...
(...)
ما، به شاه عبد الله، پادشاه سلطنت مطلقه ی اردن، و به همه ی
پرنس ها و اميران خليج فارس عشق می ورزيم. مخصوصاً به آن
هاييشان که کمپانی های اسلحه سازی ما تا به آن حد به آن ها
رشوه پرداخته اند که حتّی «اسکاتلنديارد» هم ناچار شده است که
تحقيقات مربوط به اين امر را متوقّف کند. به فرمان نخست وزير
ما.
بله. من می توانم بفهمم که جرا نخست وزير ما گزارش های مستقل
را در باره ی آنچه او با غرابتی ظريف، «خاورميانه»اش می خواند
دوست ندارد.
چه قدر کنترل خاورميانه، راحت تر می بود اگر عرب ها ـ و ايرانی
ها ـ از سلاطين و «شاه» ها و پرنس های مورد علاقه ی ما حمايت
می کردند! از کسانی که پسران و دخترانشان در آکسفورد و هاروارد
تحصيل کرده اند.
(...)
ولی حالا امروز، غزّه به حماس تعلّق دارد. دولتمردان ما، در
اينجا، چه خواهند کرد؟
ـ آيا بزرگان قوم، در اتّحاديّه ی اروپا، در سازمان ملل متّحد،
در واشنگتن، و در مسکو، حالا بايد با مردم فلکزده ی نمک به
حرام ناسپاسی که به حماس رأی داده اند، مذاکره کنند؟ (نترسيد!
آن ها قادر نخواهند بود که با يکديگر دست بدهند.)
ـ و يا بزرگان قوم، ناچار خواهند بود که از فلسطين فقط کرانه ی
رود اردن را به رسميّت بشناسند؟ و محمود عبّاس، تکدست قابل
اعتماد از يک جفت دست را؟ در حالی که حماس، هم پيروز انتخابات
تمام فلسطين است؛ و هم پيروز نظامی غزّه.
البتّه، هر دو طرف را يکسان لعنت کردن، آسان است. و اين، کاری
است که ما، در مورد تمام خاورميانه انجام می دهيم.
آخ اگر رييس جمهوری سوريه، بشار اسد نمی بود! (و خدا می داند
که در آن صورت چه آلترناتيوی جای او را پر می کرد.)
آخ اگر محمود احمدی نژاد ديوانه کنترل ايران را به دست نمی
داشت! (اگر چه او واقعاً سر يک موشک اتمی را از ته آن تشخيص
نمی دهد.)
آخ اگر لبنان، يک حياط خلوت دموکراسی، از جنس باغ های درپشتی
ما، مثلاً بلژيک يا لوکزامبورگ می بود!
امّا نه. اين خاورميانه يی های مردم آزار، به آدم های قلّابی
رأی می دهند؛ از آدم های قلّابی حمايت می کنند؛ عاشق آدم های
قلّابی هستند؛ و مثل ما مردم متمدّن غربی رفتار نمی کنند.
بنابر اين، چه بايد بکنيم؟
ـ حمايت از اشغال مجدّد غزّه شايد.
مطمئنّاً، ما از اسراييل انتقاد نخواهيم کرد. و نيز همچنان
هميشه، مهر و محبّت خود را نثار پادشاهان و پرنس ها و رييس
جمهوری های نامحبوب خاورميانه خواهيم ساخت. تا زمانی که
سرانجام، همه چيز مثل بادکنک، توی صورتمان بترکد.
و آن وقت، ما ـ همانطور که قبلاً در مورد عراقی ها هم گفته ايم
ـ خواهيم گفت:
ـ اين مردم، لايق فداکاری و عشق ما نيستند.
ما، با کوتای يک دولت منتخب مردم عليه خودش چه می توانيم بکنيم؟
---------------------------------
٭
در مورد حماس و چگونگی انتخاب آن توسّط مردم فلسطين ـ از جمله
ـ می توانيد به گفتگويی مراجعه کنيد که روزنامه ی لوموند، در
۱۲ فوریه ی ۲۰۰۶ با محمود درويش انجام داده بود؛ و در همان
ايّام ترجمه يی از آن را در چند سايت، از جمله خود سايت ققنوس
منتشر کردم. و اين سخن او که:
«من از نا آگاهی عمومی غرب بر مقوله ی اسلاميسم، هراسانم.
انواع مختلف اسلاميسم وجود دارد... اگر بخواهيم يک مثال برنيم،
سَلَفی ها و حماس، بسيار با هم تفاوت دارند... حماس، در درجه ی
اوّل، يک حرکت ناسيوناليستی است. يک حرکت ناسيوناليستی با يک
نگاه مذهبی. امّا غرب، به اسلاميسم، به عنوان يک مجموعه ی
همگون، و به عنوان يک "بلوک"، نگاه می کند...»
ماجرای کاريکاتور ها، و انتخابات
فلسطين
ـ گفتگوی لوموند با محمود درويش:
در صفحات ديگر همين بخش («خبر و نظر»