خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
ندارد براندازی نرم، سود!
--------------------------
 
 
محمد علی اصفهانی
----------------------
 

ندارد براندازی نرم، سود
براندازی گرم بايد نمود

اگرنه ـ اقلّاً ـ کمی سفت و سخت
بدانسان که کرديم با تاج و تخت

برانداختن، ريشه را کندن است
نه بر شاخه ها دست افکندن است

اگر ريشه ماند به جا، شاخه ها
دوباره برويند از هر کجا

درخت پليد بدِ بدسرشت
نيارد به جز ميوه های پلشت

يکی تلخ و آن ديگری تلخ و شور
که گيرد ره حلق، وقت عبور

يکی پشم آلوده و خارگون
يکی زهر در کيسه و مارگون

يکی چون بسيجی الدنگِ منگ
به دستش قمه، روی دوشش تفنگ

شکم سفره خواهد کند با قمه
تفنگش بغرّد به سوی همه

يکی کار او نهی از منکر ست
جوانان ما را بريدن سر است

يکی کارش امر به معروف و، خود
به هر آش بيند نمايد نخود

بگويد مده ريش خود را تراش
چو من روی زن های مردم خراش

بزن تيغ بر صورت بدحجاب
که اين کار دارد هزاران ثواب

يکی پاسدارست و از بعد جنگ
تجارت کند شيره، ترياک و بنگ

يکی کار او صيغه ی دختران
که هستند محتاج يک لقمه نان

يکی دزد مال يتيم و صغير
کنون: حاکم شرع يا که وزير

يکی مهرورزی کند با بشر
به مانند جفتک پرانیّ خر

(ببخشد مرا خر ـ يقين دارم اين ـ
که خر هست زحمتکش و نازنين)

يکی کارگر را کند آش و لاش
به جرم تقاضای حق معاش

يکی هست زآيات نيمه عظام
(نکرده است تحصيل خود را تمام)

يکی ديگر اماّ پس از اجتهاد
(پس از آن که يک چند نوبت بداد)

کنون مرجع دين شده توی قم
چو روباه، بگرفته بر دست، دم

(ز روباه هم خواستم پوزشی
که خواندم چون او اين چنين جاکشی)

«چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد:» º

«زيان کسان از پی سود خويش
بخواهند و دين اندر آرند پيش» ºº

نشايد مسلمان بخوانی کسی
که سجده برد سوی خار و خسی

بود قبله اش چون جماران، در او
نشانی ز توحيد و ايمان مجو

خلاصه کنم وصف اين ناکسان
وگرنه بمانم دو سالی در آن

ولی وقت، تنگ است و دشمن به راه
نجنبيم اگر، خلق گردد تباه

از اينسو سواران شيخ پليد
(که ابنای شمرند و آل يزيد)

از آنسو نئوکان و چِينی و بوش
و موساديان و تمام وحوش

همه منتظر تا بدرّندمان
هلا همّتی، همّتی، همرهان!

بيا وانهيم آنچه وامان نهد ـ
ز ره (زشت و زيبا، وَ يا خوب و بد)

بيا متّحد، همره و همکلام
بگوييم: «فردای روشن! سلام»

بيا کاخ آخوند، ويران کنيم
پس آنگاه:
آباد، ايران کنيم!

۳ خرداد ۱۳۸۶
محمد علی اصفهانی
---------------------------
 º سعدی
ºº فردوسی

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول