۲ ارديبهشت ۱۳۹۳
--------------------
پس از پنجشنبه ی سياه، ديگر
ادامه ی مدارای جنبش سبز با سکوت و بی عملی حسن روحانی که
رياست جمهوری خود را مديون وجود اين جنبش است، خردمندانه به
نظر نمی رسد؛ و نبايد بيش از اين به شيخنا مجال دودوزه بازی
داد.
اين سخن، از سر بی توجهی به جايگاه روحانی در مجموعه ی تضاد
های درونی حاکميت، و نقش جناح مقابل او که عامل اين جنايت و
بسياری از جنايات ديگری از اين دست و بسی بزرگ تر از اين دست
به منظور برهم زدن تعادل قوا به نفع خويش است نيست. بلکه
دقيقاً برخاسته از شناخت همين واقعيت است.
چندين ماه پيش از اين، در آبان ماه سال گذشته، در مقاله ی «چرا
سطح مطالبات از روحانی را بايد بالا نگاه داشت و بالاتر برد؟»
به بطلان استدلال های سه گانه يی که مدارا کردن با بی عملی ها
و مسئوليت گريزی های روحانی را توجيه می کنند، به تفصيل
پرداخته ام؛ و فکر نمی کنم که نياز ی به تکرار تمام آنچه در آن
مقاله آمده است باشد.
استدلال های باطل سه گانه ی مزبور عبارتند از:
ـ روحانی و دولت او با مشکلات فراوانی از سوی «جناح های تندرو»
در داخل حاکميت، رو برو هستند، و ما نبايد بر اين مشکلات
بيافزاييم.
ـ بايد به روحانی فرصت داد تا کم کم بتواند به وعده های خود
عمل کند.
ـ قوه ی قضاييه، و مجلس، و سپاه از حوزه ی اقتدار روحانی
خارجند.
اين «استدلال» ها و اين توجيهات، در شرايطی ديگر شايد می
توانستند منطقی و معقول به نظر بيايند؛ اما در شرايط جوشان و
مستعد انفجار کنونی، و در کنار آتش نهفته ی جنبش سبز در زير
خاکستر هايی که با اولين توفان، یکسره پراکنده خواهند شد، نه.
در شرايط کنونی، اين استدلال ها فقط به يک چيز کمک می کنند:
خاموش کردن تدريجی آتش جنبش.
نه در زير خاکستر.
که در زير آب.
اين استدلال ها، يعنی زير آب کردن سر جنبش سبز.
و آن هم نه خود آب.
که سراب!
«یکسره کردن تکليف با روحانی و دولت او، مانع گم شدن در پی
سرابی می شود که نتيجه يی ندارد به جز از دست دادن فرصت های
واقعی، از تپش و هياهو افتادن شر و شور جنبش، و امکان فرو
غلطيدن کامل افراد و نيرو های متزلزل جنبش در دامچاله ی
"اعتدال بنفش" به جای همراه کردن خود با ارتفاع رويش سبز.» (۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــ
برای آن که بتوان از موضعی اصولی، با روحانی و دولت او برخورد
کرد، قبل از هرچيز، لازم است که انگيزه های سالم و ناسالم در
برخورد با روحانی و دولت او را بازشناخت و از يکديگر جدا ساخت.
وگرنه، کوچکترين غفلتی در اين مورد، می تواند منجر به آب ريختن
در آسياب دشمنان سوگندخورده ی مردم شود.
دشمنانی که در عين تضاد با هم، در اين زمينه نيز مثل پاره يی
زمينه های ديگر، در جبهه يی واحد قرار گرفته اند.
واقعيت، اين است که آنچه «انتخاب روحانی به رياست جمهوری
ايران» ناميده می شود، بر خامنه ای، شورای نگهبان، سران سپاه، قوه ی قضاييه،
اکثريت مجلس، دزدان و غارتگران گردآمده در جناح موسوم به «جناح
راست»، و به طور کلی مجموعه يی از افراد و نيرو هايی که «يا از
زير عبای ولی فقيه در آمده اند، و يا همان هايی هستند که او را
زير عبای داشته يا نداشته ی خود، پناه داده اند» (۲) تحميل شده
است.
و طبيعی است که اين ها از موضع خود، به مخالفت علنی، يا مخالفت
غير علنی اما عملی، و يا مخالفت علنی و عملی، با دولت روحانی
بپردازند.
در نقطه ی مقابل ـ اما همسوی ـ اين مجموعه، مجموعه ی ديگری هم
عليه دولت روحانی، مشغول فعاليت شبانه روزی است:
ـ اسراييل، و لابی های قدرتمند آن در آمريکا، و تا حدودی هم در
اروپا،
ـ بعضی از قدرت های محلی و منطقه يی در همسايگی ايران، و در
خاورميانه،
ـ جنگ افروزان جهانی و درنده ترين تاجران نفت و خون و سلاح،
ـ طراحان نقشه ی «خاورميانه ی بزرگ»، و پيروان تئوری «هرج و
مرج سازنده» (۳)
ـ و نيروی شناخته شده يی در «اپوزيسيون» که باد کاشته است و
توفان درو کرده است و ديگر اکنون سال هاست که تنها امکان بقای
خود را در گرو خدمتگزاری به اين جمع و اطاعت از اين جمع می
بيند، و از همين رو ناچار است به آنچه به آن ناچار است. (...)
در صفی جداگانه، در صف مردم، و با تأکيد بر جدا بودن اين صف از
صفوف ديگر، و با تفهيم اين نکته به همگان، و به خصوص به جنگ
افروزانی که در کمين ميهن ما و مردم ما نشسته اند و اين روز ها
از بيم از دست رفتن شايد آخرين فرصت ها بسيار فعال شده اند،
بايد تکليف جنبش و مردم با روحانی و دولت او تعيين شود.
و چنين تعيين تکليفی نيز، اگر بخواهيم که مسئولانه باشد،
مستلزم تعيين تکليف جنبش با خودش هم هست.
و مستلزم تعيين تکليف خودمان با خودمان.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
همانگونه که شواهد هم نشان می داد، و اخيراً نيژ فاش شد،
مذاکرات برای حل و فصل موضوع «بحران اتمی»، از پيش از «انتخاب»
روحانی، در همان دوران عربده کشی های احمدی نژادی، در جريان
بوده است؛ و خود خامنه ای رهبری مذاکرات، و يا دستکم نظارت
دقيق بر آن را به عهده داشته است.
ايده آل، برای خامنه ای اين بود که بتواند با يکی از مهره های
خودش ـ و نه با مهره ی رفسنجانی، يعنی روحانی ـ کار را به
سرانجام برساند.
ولی ديديم که نتوانست.
برآيند مجموعه ی تضاد های درون حاکميت با يکديگر در يک طرف، و
با مردم در طرف ديگر، و آنچه از اين تأثير و تأثر، حاصل شد،
ماجرا را به گونه يی ديگر رقم زد.
معنای اين قضيه، به زبان ساده، اين است که ولی فقيه:
ـ از يک سو، چه در موضوع «بحران اتمی»، چه در موضوع تحريم ها،
و چه در موضوع مسائل منطقه يی، نيازی مبرم و فوری و دور نزدنی،
به تنش زدايی های نسبی دارد،
ـ و از سوی ديگر، برای پاسخگويی به چنين نيازی، مبتلای نيازی
ديگر است: نياز به کليد کمی مخصوص و ازمابهترانی شيخ حسن
کليدساز، شاگرد شيخ اکبر بساز و بفروش.
و چنين است که نبايد گذاشت که اين دو تن ـ روحانی و رفسنجانی ـ
عذر و بهانه بياورند که «کاری از دست ما بر نمی آيد.».
به دليل نيازی که جناح مقابل به شما دارد و خود می داند که در
صورت کنار گذاشتن شما کل بساط «نرمش قهرمانانه» و غيره و غيره
اش به هم می ريزد، اگر بخواهيد و اراده کنيد، حتماً کاری از
دست شما بر می آيد. اما نمی خواهيد و اراده نمی کنيد.
ترجيح می دهيد که همچنان با گرگ دنبه بخوريد و با چوپان گريه
کنيد.
(فرض را بر اين گذاشته ام که ما آلزايمر گرفته ايم و فراموش
کرده ايم که شما چه کاره بوده ايد، و چشمانمان هم يک خط در
ميان شده اند و بعضی چيز ها را در بعضی ها می بينند و در بعضی
ها نمی بينند.)
گريه تان هم، آخر اگر گريه ی درست و حسابی می بود، باز چيزی.
گريه ی شما از نوع همان گريه هايی است که خودتان آن را «تباکی»
(تظاهر به گريه) می ناميد و علمايتان در فتاوای خود ذکر کرده
اند که مستحب است که انسان در مراسم روضه خوانی، حتی اگر گريه
اش نمی گيرد، تباکی کند.
البته، فعلاً که تا حالا حتی همان تباکی را هم نکرده ايد.
و تازه، علاوه بر اين، انسان عادل و دادگستری که يکی از سه عضو
هيأت اعدام در کشتار ۶۷ بوده است، و به خاطر اعتدال گرايی
بسيارش، او را به عنوان وزير دادگستری کابينه ی اعتدال گرای خود
برگزيده ايد، اصلاً زير کل قضيه زده است و گفته است:
«ما تحقيقات اوليه را انجام داديم و ديديم که درگيری نبوده، و
طبق روال عادی از بندهای زندان اوين بازرسی هايی شده تا کسانی
که اشياء ممنوعه مانند موبايل و سيم کارت خارج از قاعده معمول
در اختيار دارند مورد بازرسی قرار گيرند... در دو اتاق از
زندان اوين مقاومت هايی از سوی زندانيان صورت گرفت و برای خود
اشخاص مشکلاتی به وجود آورد و يکی دو نفر از زندانيان در اين
بازرسی دچار جراحت مختصری شدند.» !
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بله، اين درست است که:
همه چيز، گواهی می دهد که «جناح تندرو»، بعد از شکست در
«انتخابات ۹۲»، عزم خود را جزم کرده است که به بی شرمانه ترين
و وحشيانه ترين وجه، از طريق بازی با جان اسيران بال و پر
بسته، از زندانيان سياسی و عقيدتی گرفته تا زندانيان «عادی» که
قربانيان معصوم فروپاشيدگی و آشفتگی فرهنگی و اقتصادی محصول
حاکميت نظام ملايان هستند، به جنگ جناح مقابل برود.
بله، درست است اين.
ولی تضاد های اين دو جناح با يکديگر، مسأله ی خودشان است، نه
مسأله ی مردم.
مسأله ی مردم چيز ديگری است:
استفاده از اين تضاد ها، در جهت گشادن فضای تنفس جامعه؛ بدون
سپردن سرنوشت خود به دست اين تضاد ها و درگير شدگان با اين
تضاد ها.
تفاوت جنبش سبز با حرکت دوم خرداد، در همين است که جنبش سبز،
در پی کسب تجربه ی به بيراهه رفتن و ناتمام رها شدن حرکت دوم
خرداد، آموخته است که سرنوشت خويش را اين بار بايد خويش با دست
های پرتوان خويش رقم زند. و در اين کارزار ـ کارزار سرنوشت ـ
فقط تا آنجا همراه اين و آن باشد که اين و آن، همراه او هستند.
اين، مردم و جنبش نيستند که بايد شتاب خود را با اين و آن
تنظيم کنند.
اين، اين و آن هستند که بايد شتاب خود را با جنبش و مردم،
همگام سازند.
مراقب باشيم!
بعضی ها دارند بر عکس اين موضوع را به ما القا می کنند!
وقت درنگ نيست. وگرنه زمانی به خود خواهيم آمد که همه ی
دستاورد های هرچند هنوز اندک جنبش را، يکی يکی، از ما دزديده
اند.
نه فقط بيگانه ها و غريبه ها.
که خويشانِ ناخويش نيز.
۲ ارديبهشت ۱۳۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ چرا سطح مطالبات از روحانی را بايد بالا نگاه داشت و
بالاتر برد؟ ـ به همين قلم ـ ۱۸ آبان ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/motalebat.html
سکوت شما در برابر اعدام ها فقط جنايت نيست، حماقت هم هست ـ به
همين قلم ـ ۱۰ آبان ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/sokoot.html
۲ ـ می خواهند بحران حقوق بشر را با بحران اتمی، جايگزين کنند
ـ به همين قلم ـ ۱۹ تير ۱۳۸۴ (سرآغاز دور اول رياست جمهوری
احمدی نژاد)
http://www.ghoghnoos.org/ak/ka/mikhahand.html
۳ ـ نئو کنسرواتورها و سياست «هرج و مرج سازنده» ـ با ترجمه و
توضيحات همين قلم ـ ۷ مرداد ۱۳۸۵
http://www.ghoghnoos.org/ak/ku/liban-meys.html