خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول

 
جنبش را در آستانه ی روز جهانی زن، گويا خيال جنبيدن نيست!
 
 
 
محمد علی اصفهانی
 
 

خوشبختانه ما اپوزيسيون ايرانی در تبعيد، مناسبت برای مبارزات انقلابی خود در اين سی و سه سالی که گذشت کم نداشته ايم، و برای سی و سه سال آينده هم فکر نمی کنم که کم داشته باشيم.
به همين دليل است که در سی و سه سال گذشته، توانسته ايم سالانه به طور متوسط ده بار نظام ملايان را با مقالات و بيانیه ها و آکسيون های خود ساقط کنيم، يا ـ حد اقل ـ با شعار های کوبنده یی مثل «مرگ بر ...»، «درود بر ...»، «پيش به سوی...»، «پيروز باد ...» الی آخر، لرزه بر اندام ديکتاتوری و خفقان و ستم مدنی و طبقاتی بيافکنيم.
و چه لذتی هم دارد وقتی که اسم خودمان را مثلاً در پای يک اعلاميه يا بالای يک مقاله می بينيم و حال می کنيم، و می رويم و بر می گرديم و دوباره و سه باره و ده باره آن را تماشا می کنيم و شارژ در شارژ می شويم.

هنوز سال جديد نيامده، هشت مارس را داريم که از يک ماه قبل از آن تا يک ماه بعد از آن، فرصتی هست تا به آن مشغول باشيم.
در آوريل هم مناسبت هايی مثل «رفراندوم جمهوری اسلامی» وجود دارد. و تا چشم بر هم بگذاريم (که درواقع بايد گفت تا پلک ها را بر هم بگذاريم) اولِ ماه مه می رسد و می توانيم قشنگْ قشنگْ از زجر و گرسنگی و فقر کارگران و سخن گفتن در باب محکوميت نظام سرمايه داری، کيف خودمان را کوک کنيم و حسابی شنگول شويم.

خوشبختانه، از سال ۱۳۸۸ به بعد، و شروع جنبش بزرگ و مستقل آزادی خواهی و عدالت طلبی ۲۲ خرداد، خوراک ماه ژوئن امان هم تأمين شده است.
در ژوئيه و اوت و سپتامبر هم که ماجرای جنايت کشتار ۱۳۶۷ دستمايه ی ماست؛ و بعضی هايمان هم که به تمام آرمان های انقلابی شهيدان دهه ی شصت پشت کرده ايم اما خودمان را وارث آن ها می دانيم، همراه آن هايمان که به آرمان های شهيدان خود وفادار مانده ايم و ای بسا به خاطر همين وفاداری امان مورد الطاف ويژه ی آن دسته ی مردمفروش و شهيد فروش و آرمان فروش و شرف فروش اول قرار گرفته ايم، وضع امان بدک نيست.

تا بجنبيم، می شود ۱۶ آذر. و بعد از آن هم ماه دی و «شاه، فراری شده ـ سوار گاری شده»، و ماه بهمن و انقلاب و سقوط آن به چاه نهضت روحانيت و امام راحل می رسد و...
دوباره می رسيم به اسفند و هشت مارس و اين سيکل معيوب.

(در اين ميانه، البته مناسبت های ديگری هم هست که به يک تعبير می شود گفت که عام نيستند و مختص گروه ها و سازمان های ويژه اند. خوش به حالشان. ما که حسود نيستيم.)

گفتم «سيکل معيوب»، يعنی دايره ی معيوب. نه به خاطر اين که خودِ دايره ی ما معيوب است. بلکه (فقط در مورد خودم می گويم و اگر از «خودمان» و «ما» و ضمير جمع استفاده می کنم هم به دليل ندانستن دستور زبان فارسی است ـ يک وقت به کسی بر نخورد) به خاطر آن که در غير اين صورت، ممکن است به ساحت انقلابی ما و چهره ی درخشان مبارزات پيگير ما لطمه وارد شود. پس همان بهتر که گناه را به گردن دايره ی بيچاره بياندازيم.
دايره يی که اگر خودمان برای خودمان نساخته باشيمش هم باز ـ همچون کودکان ـ دستکم به بازی داخل آن مشغوليم و شادمانيم و گذشت زمان را هم نمی فهميم؛ و هر وقت هم که کسانی از ميان ما خواسته اند يا بخواهند آن را باز کنند به جانشان افتاده ايم يا می افتيم. و غالباً هم از موضع سوپر انقلابی و منزه از هر نوع «سازش طلبی» حتی در حد يک ائتلاف موقت... چه طور؟ تجاهل العارف نفرماييد لطفاً. مخصوصاً در اين روز ها...

الآن که دارم اين چند سطر را می نويسم، کمتر از پنج روز به هشت مارس مانده است. به روز جهانی زن.
اما نمی دانم که چرا يک نفر يا يک تشکل، مخصوصاً از ميان آن هايی که از آن ها در شرايط فعلی انتظار بيشتری می رود، يعنی ياران اسم و رسم دار، ولی بدون محذور و خارج از حصر خانگی و حبس «جنبش سبز» يا «جنبش خرداد» (۱) کاری نکرده است که بشايد. با تأکيد بر روی «بشايد».
تازه، شورای نامرئی محترم يک يا دو يا چه می دانم چند نفره ی «راه سبز اميد» (اصطلاحی اقتباس شده يا بر گرفته از «همراهانِ جنبش»، و نه رهبرانِ ناموجودِ جنبش، که اينک در بند حصار اهريمن جماران، همچنان استوار و سربلند، به پيمانی که در چهارچوب خواست های از پيش اعلام شده ی خويش ـ و حتی فراتر از آن ـ با مردم بسته اند وفادار مانده اند و بهای شرف و استقامت خود را می پردازند) تا اين ساعت، حتی يک اعلاميه ی خشک و خالی هم نداده است. شاید هم داده باشد و من نديده ام البته. يا تا لحظه ی انتشار اين نوشته بدهد. خلاصه، نه احتمالات را بايد فراموش کرد، و نه بايد بدبين بود. هرچند که گاهی وقت ها راه واقع بينی از بدبينی می گذرد. و بالعکس!

ملايان حاکم بار ها نشان داده اند که هر جا دستشان برسد، «اسلاميت» را با «ايرانيت»، و در اينجا بر همين سياق بايد گفت با «جهانيت»، در تقابل قرار می دهند.
يک نمونه ی آن، تلاش اين سفلگان که نه درد دين دارند و نه درد ايران و نه درد جهان، برای جايگزين کردن روز جهانی زن، يعنی روز هشت مارس، با روز غير جهانی ميلاد دختر پيامبر گرامی اسلام بوده است.
اين تلاش، خوشبختانه نافرجام ماند؛ و مثلاً ديديم که خانم زهرا رهنورد ـ که در مسلمانی اش شکی نيست ـ با آن پيام پربار هشت مارس ۱۳۸۹ خود چگونه اينان را به چالش گرفت.

اصلاً از خصوصيات اين جنبش، به اعتراف دوست و دشمن، حضور پررنگ و بسيار تعيين کننده ی زنان در آن است. از زنان به صفت فردی بگير، تا فعالان متشکل در جنبش های زنان درون ايران. و روابط بسيار نزديک اين فعالان و اين جنبش ها ی زنان با جنبش سراسری خرداد (يا سبز).
بر اين موضوع، همچنين ـ و شايد قبل از خود اين موضوع حتی ـ بايد اضافه کرد در يکی از محور های اصلی قرار گرفتن آنچه را نه تنها تا پيش از اين، به نزد بسياری از زنان عادی ايرانی، بلکه به نزد بسياری از زنانِ ايرانی فراتر از عادی نيز، به صورتی غير رسمی و نانوشته، تابو به حساب می آمد: اظهار علنی و بيرونی عشق، و بيان شور و شوق عاشقانه، نسبت به همسران يا معشوقان خويش؛ آن هم با عريان ترين و زيبا ترين کلمات، در نوشته ها و نامه های خويش.
اين، موضوعی است که بايد جداگانه ـ و عمدتاً از چشم انداز روان شناسی اجتماعی جنبش ـ به آن پرداخت...

طی سال های متمادی حاکميت ملايان، به برکت شکل گيری و انسجام جنبش های ويژه ی حقوق زنان در ايران، و به خصوص طی نزديک به سه سال اخير، به برکت جنبش سبز و جنبش خرداد، و مقدمات آن (تمهيدات مردمی قبل از انتخابات، و خود انتخابات) و مؤخرات آن (حضور چشمگير زنان در جنبش، با ده ها شهيد و صد ها زندانی و شکنجه ديده و مورد ضرب و شتم واقع شده)، ديگر بر همه ی کسانی که يا با «هشت مارس» ـ به بهانه های مختلف و گاه متضاد، چه از موضع ارتجاعی، و چه از موضع «سوپر کارگری» و منحصر کردن مبارزه در همه ی مراحل به «مبارزه ی طبقاتی» ، و غيره ـ مسأله دارند، يا اين روز را چندان جدی نمی گيرند، حجت، تمام شده است.

حالا که (متأسفانه) از اين و آن، چندان خيری بر نمی خيزد (يا در شرايط کنونی، به هر دليلی، نمی تواند بر خيزد)، و حالا که بعضی ها را در وسط معرکه، خواب گرفته است، اگر اميدی به برافروختن آتشی در روز هشت مارس امسال برود، اين اميد را شايد فعلاً به طور عمده بشود به فعالان و تشکل های ويژه ی حقوق زنان در ايران و ياران و همراهان و دوستداران و همدلان آن ها بست.
اين ها به راستی طی اين سال های بد، اين سال های طولانی و بد، به دست خويش، خرده خرده و ريز ريز و به گونه يی خستگی ناپذير، سنگْ سنگ بنای مبارزه يی مدنی را، صبورانه و بی ادعا و بی سرو صدا، پی ريخته اند که به اعتقاد من، خود، به رشد جنبش های ديگر کمک به سزايی کرده است، و اصلاً به نوعی در آن ها سهم مستقيم داشته است. مثلاً در مورد جنبش های دفاع از حقوق کودکان، و دفاع از کودکان کار.
نمی گويم در همين چهار روز مانده به هشت مارس، بايد معجزه کنيد. فقط به عنوان يک پيشنهاد و بس، می گويم که شايد بد نباشد که شما پيشقدم شويد. دست در دست همان ياران و همراهان و دوستداران و همدلان اتان.
 نه فقط در آنچه تا کنون، به شايستگی تمام، در آن پيشقدم بوده ايد. بلکه در ارائه ی راهکار های عملی برای از اين سکون نسبی به در آوردن جنبش. و نه الزاماً تا هشت مارس. اما نه چندان هم دور و دير.
راهکار هايی که حرکت های جمعی را می آفرينند، و حضورشان به چشم آمدنی و خيره کننده است، و در آرامی و به صورتی بطئ به جلو نمی روند؛ بلکه با تحرک آشکار و نيرو دهنده يی همراهند که اعتماد به نفس را در زنان و مردان جنبش، بازسازی می کند.
مردان، هميشه نيازمند زنان بودند و هستند و خواهند بود.
شما که اين را به خوبی می دانيد. مگر نه؟
۱۴ اسفند ۱۳۹۰
۴ مارس ۲۰۱۲
 
توضيحات
----------
۱ ـ در همان نخستين روز های شروع جنبش هميشه سرسبز خردادماه ۱۳۸۸، به منظور نشان دادن فراگير بودن جنبش، و وسيع و رنگارنگ بودن افق های آن و خواسته های آن، من اين جنبش را «جنبش خرداد» ناميدم. در شعر بلند «خطابه برای شهيدان جنبش خرداد».
و بعد از آن هم پيوسته تا آنجا که مقدور بود، از همين اصطلاح استفاده کرده ام، و جا به جا بر وسعت بيشتر افق ها و چشم انداز های «جنبش خرداد» با افق ها و چشم انداز های آنچه به طور خاص الخاص (نه به طور عام و آنطور که متداول است) از آن با عنوان «جنبش سبز»، که عنوان بسيار زيبا و شايسته يی نيز هست، ياد می شود تأکيد کرده ام.
اما در آنجا که با حمله به «جنبش سبز»، کل جنبش ـ در لفافه ـ نشانه گرفته می شود، به قصد تأکيد بر همبستگی تمامی نيرو های درون جنبش در آنچه به «کفِ خواسته ها» (و نه سقف خواسته ها البته) بر می گردد، از به ميان آوردن عنوان دلنشين «جنبش سبز» کوتاهی نمی کنم.

کسانی هستد که برای هموار کردن راه تجاوز نظامی به ايران، شيوه يی کثيف را پی گرفته اند: نااميد کردن مردم از توانمندی های خويش و از اتکاء به خويش؛ و در نتيجه: ايجاد احساس نياز در مردم به ناجيانی از نوع ناجيان ليبی، و حالا هم سوريه ی «غليون» ها!
و خوب می دانند که برای رسيدن به اين هدف شوم بايد:
ـ از يکسو تمنای تحريم های همه جانبه را به آستان سرمايه داری جهانی، به منظور مستأصل ساختن کامل مردم و به خصوص تهی دست ترين ها و آسيب پذير ترين هايشان و بی تفاوت کردن آن ها در برابر خطر دشمن خارجی، ببرند و دريوزه ی تحريم کنند.
ـ و از سوی ديگر، بر طبل «ضرورت قاطعيت و عدم مماشات جامعه ی بين المللی»، يعنی به زبان ساده تر: ضرورت تجاوز نظامی به ايران برای مقابه با تروريسم و بمب اتم و کوفت و زهر مار بکوبند.
و طبعاُ در اين ميان، مزاحم بزرگ و نيرومند و خطرناکی وجود دارد که بايد پيشاپيش از ميان برداشته شود، يا بدنام گردد: همانچه «جنبش سبز» ناميده می شود. که (به همان وزن شعار خامنه ای و وزارت اطلاعات و کهريزک آفرينان پسند و خوشبختانه مطرود «موسوی، بهانه است ـ کل نظام، نشانه است») فرمود:
موسوی، بهانه است
کل جنبش، نشانه است!

٭ متن شعر بلند «خطابه برای شهيدان جنبش خرداد»:
http://www.ghoghnoos.org/ah/hb/kht.html

ويدئوکليپ همين شعر:
http://www.ghoghnoos.org/rtv/khataabeh.html

 

خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰  نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ  ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول