يک
ــــــــــــــــــــ
به نظر می رسد که همه چيز برای شکل گيری يک
قيام عمومی آماده شده باشد. اين را جنبشی که اين روز ها وارد کيفی ترين
نقطه ی عطف خود پس از سرکوب هشتاد و هشت شده است در برابر ديدگان شايد
هنوز ناباور ما به نمايش گذاشته است.
در اين نقطه ی عطف کيفی، هيچ کوتاهی و
قصوری، هيچ الا و امايی، هيچ اين پا و آن پا کردنی، در حمايت همه جانبه
و بی پروا از جنبش «واقعاً موجود»، توجيه شدنی نيست.
دست هايی که از جيب ها بيرون می آيند حتماً
آلوده هم می شوند؛ اما آلوده ترين دست ها، دست های پاکِ در جيب هستند.
دو
ــــــــــــــــــــ
شواهدی چند، اينگونه نشان می دهد که
احتمالاً ابتکار به راه انداختن تظاهرات مشهد، متعلق به بخشی از شکست
خوردگان انتخابات رياست جمهوری و خبرگان و مجلس، با هدف رام کردن و يا
ساقط کردن روحانی بوده باشد. اما تبديل شدن بی درنگ اين تظاهرات در
مشهد و در گوشه و کنار ايران به آتش فشان خشم فروخورده ی مردم نسبت به
حاکميت ملايان در کليت آن، بيانگر دستکم دو اصل راهبردی است:
ـ ناتوانی نظام از استفاده از «عنصر
اجتماعی» برای پيشبرد اهداف خود.
ـ توانمندی «عنصر اجتماعی»، به برهم زدن نظم
موجود و نظام استوار بر نظم موجود، با استفاده از امکان هايی که خود
اين نظام، خواسته و ناخواسته، برايش فراهم می آورد.
برای پرداختن دقيق تر به آنچه اينک در جريان
است، و برای تحليل مرحله ی کنونی جنبش، زمان بيشتری لازم است؛ اما پيش
از هر پرداختنی و هر تحليلی، توجه به موارد مقدماتی يی که در اين
يادداشت بر شمرده می شوند ضروری است.
سه
ــــــــــــــــــــ
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است، نه فرصت
مردمان عادی مثل من و شما. هيچ تضمينی وجود ندارد که اگر فرصت به دست
آمده ی فعلی را هم مثل فرصت به دست آمده در سال هشاد و هشت از دست
بدهيم، ميان ازل و ابد، فرصت ديگری برای ما در نظر گرفته شده باشد!
مرحله ی کيفی فعلی جنبش، نسبت به مرحله و
مراحل پيشین ـ بالقوه ـ پيشرفته تر و متعالی تر است.
ـ پيشتر از اين، جنبش تا حدود زيادی در عبور
از محدوده ی طبقه ی متوسط، و پيوند با اقشار محروم جامعه (شهری و
روستايی) مشکل داشت و ناموفق عمل می کرد، و تلاش هايش هم در اين زمينه،
آنگونه که شايد و بايد جدی نبود. يعنی سرسری بود اگر که بود.
اما امروز، در اين مرحله، آن اقشار، خود يا
جزيی از جنبش شده اند، و يا به راحتی می توانند جای خود را در اين جنبش
باز کنند و خود را در اين جنبش بيابند و وزن حضور بسيار تعيين کننده ی
خود را حس کنند.
ـ خبر چندانی، امروز ديگر از دل بستن به
رفرم های درون ـ حکومتی، و يا دل خوش داشتن به احتمال تغيیراتی اميدوار
کننده حتی در جهت خواست های اوليه ی مدنی نيست.
استحاله ی بخش مهمی از مدعيان ميدان داری
رفرم و اصلاحات، در پديده ی نوینی به نام اعتدال گرایی، تبديل سبز به
بنفش، و تبديل بنفش به زرد، شوخی تلخ روزگار بود با اين ها.
و با ما.
هرچند که تعدادی از اين ها قبل از تبديل شدن
به بنفش، جاده ی تکامل را چهار اسبه در نورديده بودند و بدون نياز به
توقف در واحه ی اعتدال و تدبير و اميد، یکسره به آخر مسير رسيده بودند
و زرد شده بودند و از شاخه به خاک فرو افتاده بودند.
ـ زمان غربال شدن فرا رسيده است، و هر کسی
که می تواند خود را با عبور از کل حاکميت، به منظور ساختن بنايی نوين
بر ويرانه يی چهل ساله انطباق دهد، درون جنبش می ماند، و هرکس که نمی
تواند چنين کند، از آن جدا خواهد شد.
اما با تحريک و اذيت و آزار و دشنام و
بددهانی در حق کسانی که تا کنون همراه و درون جنبش بوده اند نيست که
پروسه ی اين عبور درون خلقی، تسريع و تسهيل می شود.
آزرده کردن آن بخش از جنبش که بنا به دلايل
خود، و با محاسبات خود، هنوز به تعيين تکليف نهايی با خود نرسيده است،
و همچنين نگران کردن ناراضيانی که به دلايل مختلف، نگاهی ديگر به ضرورت
های اين مرحله از جنبش دارند، و يا از پی آمد های برای آن ها نامعلوم
آن می ترسند، اين پروسه را تسريع و تسهيل نمی کند.
اگر برای استقرار دموکراسی مبارزه می کنيم،
خودمان تعدد آرا ميان خودمان را به رسميت بشناسيم!
بحث اصلاحات و رفرم و انقلاب نيست. بحث
انتخاب مناسب ترين استراتژی و تاکتيک در يک برش معين است.
چهار
ــــــــــــــــــــ
ساختار نظام کنونی حاکم بر ايران، يک ساختار
کلاسيک مبتنی بر تعاريف شناخته شده ی «جمهوری» نيست.
اين نظام، نه بر پايه ی نهاد دولت و رييس
آن، بلکه بر پايه ی نهاد ولايت فقيه، و ولی فقيه آن، استوار است.
همانچه خود آن ها به درستی، «عمود خيمه ی نظام» می نامندش.
بنابر اين، آنچه بايد نخستين و مهم ترين و
جدی ترين نشانه ی هدفگيری باشد همين پايه است؛ نه دولت و نه رييس دولت.
آن هم در شرايطی که دولت روحانی ـ که البته نبايد هيچ توهمی نسبت به آن
داشت ـ خود، در روند اجتناب ناپذير رشد تضاد ها، تا حدودی برای عمود
خيمه ی نظام، مشکل آفرين شده است.
پنج
ــــــــــــــــــــ
اين قيام، تا لحظه ی نگارش اين سطور، در
تهران نمودی در هيأت يک قيام نداشته است، در جالی که پيوستن تهران و
محدوده ی تهران به آن، ضرورتی مضاعف در مضاعف دارد. چه به لحاظ مرکز
بودن تهران و وزن سياسی آن، چه به لحاظ فقر و بی عدالتی اقتصادی و
فاصله ی طبقاتی بسيار ملموس در تهران و محدوه ی تهران، چه به لحاظ وجود
کارگاه ها و کارخانه های بسيار در اين محدوده، چه به لحاظ روند رشد بی
کاری، و چه به لحاظ تراکم جمعيت.
شش
ــــــــــــــــــــ
ج.ا می تواند بنا به عادت هميشگی خود، از
سويی برای افزون کردن بهای شرکت در اين قيام، و از سويی به منظور بدنام
کردن و منزوی کردنش، آن را به هر چيزی، از سی آی ای و اينتليجنس سرويس
و ام آی سيکس و موساد و عربستان گرفته تا مسعود و مريم و غيره بچسباند
و متهم کند. اما ديگر چه کسی امروز به چنين اتهامات مبتذل و مضحکی نمی
خندد و حتی آن را دستمايه يی برای مزاح و توليد انبوه جوک و لطيفه نمی
سازد؟
دوران تأثير گذاری اين اتهامات، همچنان که
دوران بهره برداری انگلی از خون و رنج و مبارزه ی مردم، علاوه بر بلوغ
سياسی جامعه ی ايران، به يُمن شبکه های اجتماعی و افشاگری های بی وقفه
و کارساز، ديگر به سر آمده است.
اما آنچه نوستالژی گذشته ناميده می شود و
بخشی از شخصيت و روح فردی و جمعی همه ی آدميان را (چه به صفت فرد، و چه
به صفت جمع) تشکيل می دهد، همراه با کنش های عکس العملی نسبت به نظام
فعلی، و مقايسه ی اين نظام با نظام گذشته، به صورتی تقريباً طبيعی، در
بخشی از مردم ما، به خصوص بخشی ازجوانان ما، به رشد پاره يی گرايش های
نه چندان جدی، به بعضی نماد های نظام پيشين انجاميده است، که وجداناً و
انصافاً نگران کننده نيست.
همه ی اين نوع موارد، در صورت استقرار يک
نظام سالم و مردمی، خود به خود منتفی خواهند شد، و قبل از آن هم زيانی
به جايی نمی رسانند.
چه کسی گفته است که همه بايد بهترين انتخاب
را داشته باشند؟ و ـ مهم تر از اين ـ چه دليلی دارد اين که من معتقد
باشم که انتخاب من، تنها انتخاب درست است؟
پس، تکليف احترام به انتخاب ديگران، و تکليف
آزادی و تعدد و تکثر آرا چه می شود؟ آن هم برای کسانی که می خواهند
دموکراسی را جانشين ديکتاتوری، و آزادی پندار و گفتار و کردار را
جايگزين توتاليتاريسم کنند؟
هفت
ــــــــــــــــــــ
پاره يی تحرکاتِ کمی قبل از اين قيام، مثل
حضور نيرو های سپاه ـ و گويا با ماسک برای شناخته نشدن، اما به بهانه
های ديگر ـ در خيابان های تهران با توجيه مبارزه با اراذل و اوباش را
می توان تمرين آمادگی برای اقداماتی نامنتظر و هنوز فاش نشده دانست.
کدام اراذل و اوباش؟
قطعاً نه آن اراذل و اوباشی که فرمانده کشته
شده ی سپاه، سردار همدانی، که از عوامل رديف اول سرکوب خيابانی جنبش
سبز بود، رسماً و علناً و با افتخار تمام، در رسانه های رسمی ج.ا
چگونگی سازماندهی آن ها برای ضرب و شتم و جرح و قتل مردم را توضيح
داد و
تشريح کرد، و اين را که آن جانوران، آن قدر خطرناک بوده اند که همه
اشان را از مدت ها پيش تحت نظر داشتند و می پاييدند و از آمدن به کوچه
و خيابان منع می کردند!
و کدام اقدام يا اقدامات نامنتظر؟
کودتای سپاه شايد.
در صورت مرگ ولی فقيه؟ در صورت ادامه ی
مزاحمت های روحانی؟ در صورت ماجراجويی های پيش بينی شده و برنامه ريزی
شده ی احتمالی در خليج فارس به منظور زدن جرقه ی جنگ و حمله ی نظامی به
ایران؟
اين ها، بعداً روشن خواهد شد. اما يک چيز،
پيشاپيش، روشن است:
ادامه و گسترش اين قيام ـ که تا پيروزی
نهايی نبايد متوقف شود و به آينده يی که معلوم نيست کی فرا خواهد رسيد،
و به فرصتی که معلوم نيست ديگر به اين زودی ها دست دهد نبايد وانهاده
شود ـ ممکن است به نبرد نهايی بيانجامد.
حالا، يا بعد از يک کودتای خونين توسط هسته
يی از سپاه که فعلاً هسته ی اصلی و حاکم سپاه است، و يا در يک رو در
رويی بزرگ.
برای چنان لحظه ی تعيين کننده يی بايد همه
گونه آماده بود.
هشت
ــــــــــــــــــــ
تا آنجا که ممکن باشد، بايد بخش های بسيار و
سيع، و عملاً اکثريت بزرگ بدنه ی نيرو های مسلح را که هيچ تمايلی به رو
در رويی با مردم ندارند، و از تن دادن به مشارکت در جنايات «فرمانده کل
قوا» و فرماندهی کل قوا گريزانند و آن را ننگی تحميل شده بر خويش می
دانند، به همدلی و همراهی با قيام فراخواند و تشويق کرد؛ نه اين که با
برخورد هايی از نوع برخورد های نابخردانه يی که در انقلاب پنجاه و هفت،
با به کار بردن عناوين کلی و خامی مثل «ارتش ضد خلقی»، توسط بعضی ها
توصيه می شد، آن ها را به موضع عکس العملی راند.
اين کار، و اين درايت، می تواند به نوبه ی
خود، به درهم شکسته شدن هرچه سريع تر دستگاه سرکوب نظامی ج.ا کمک کند.
نُه
ــــــــــــــــــــ
هيچ ارتش متشکل و نيرومند و سازماندهی شده ی
مردمی يی در ميهن ما وجود ندارد، و امکان به وجود آمدنش هم در شرايط
کنونی، منتفی است.
در غياب چنين ارتشی، تا زمان درهم شکسته شدن
نسبی دستگاه سرکوب نظامی ج.ا، و يا پيوستن بخش قابل توجهی از اين
دستگاهِ خوشبختانه نامنسجم به مردم، ماجراجويی های مسلحانه، راه به
جايی نمی برند و ثمری نخواهند داشت به جز پرهزينه کردن بی مورد مبارزه،
و ـ در نتيجه ـ بيرون راندن توده ها از صحنه. به علاوه ی نتايج شوم
ديگر.
هنوز تجربه ی تلخ و عبرت انگيز بعد از سی
خرداد شصت را نه پشت سر، که در ميان خود، و پيش روی خود داريم.
کافی است که اندکی به فضای پيش از آن و به
فضای پس از آن نگاه کنيم.
فقط کسانی ـ آن هم از سر نادانی و کم عقلی و
عدم وقوف حتی به منافع خود ـ از چنين ماجراجويی هايی استقبال می کنند
که از ميزان انزوای خويش در میان توده ها آگاهند و حضور توده ها در
صحنه را نهايتاً پايانی بر اوهام و هذيان های خود می بينند، و از آنجا
که توان چنين ماجراجويی هايی را هم ندارند، تمام تلاش و کوشش خود را بر
فراهم آوردن زمينه های تجاوز نظامی به ايران به بهانه ی بمب اتم و موشک
بالستيک و تروريزم و کذا و کذا متمرکز کرده اند، و اگر نه آينده يی
شبيه سوريه، که دستکم آينده يی شبيه يمنِ زير بمباران «نيرو های
ائتلاف» به رهبری عربستان را برای ميهن خود و مردم ميهن خود آرزو می
کنند.
«عمليات» مسلحانه، در نظام گذشته نيز به
نتيجه ی مطلوب نرسيد؛ و تنها بعد از در هم شکسته شدن دستگاه سرکوب
نظامی، «نیرد» مسلحانه يی که در دو ـ سه روز آخر عمر آن نظام درگرفت
بود که نتايج مطلوب خود را به بار آورد.
طبعاً در صورت درهم شکسته شدن نسبی دستگاه
سرکوب نظامی ج.ا، و يا پيوستن بخش عمده يی از اين دستگاهِ خوشبختانه
نامنسجم به مردم، شرايط فرق خواهد کرد، و نبرد مسلحانه می تواند معنا و
جايگاه خود را بيابد و به ماجراجويی مسلحانه تعبير نشود.
دَه
ــــــــــــــــــــ
سازماندهی و رهبری، يک ضرورت حياتی، و يک
تضمين حداقلی برای رسيدن قيام های مردمی به پيروزی، و يا به نقطه يی
است که بتوان خود را بر آن استوار کرد و برای برداشتن گام های بعدی
آماده شد.
نمی دانم که در اين مورد چه بايد کرد. يعنی
کاری بايد کردش را من هم مثل همه می دانم. آنچه من نمی دانم، و شايد
شما بدانيد چه بايد کردش است.
قدر مسلم اين است که دزدان را نمی توان
قافله سالار کرد. وگرنه همان حکايت امام راحل می شود و بقيه ی قضايا. و
تازه، اگر بخواهيم چنين کنيم هم، پيدا کنيد دزدی را که هنوز رسوا نشده
باشد و اعتباری داشته باشد!
۹ دی ۱۳۹۶
۳۰ دسامبر ۲۰۱۷