رضا عليجانی، نويسنده، فعال سياسی، از کوشندگان
سرشناس «ملی ـ مذهبی»، و سردبير نشريه ی توقيف شده ی « ايران فردا»
(دوره ی اول) در
مقاله ی بسيار قابل تأمل اخير خود، با استناد به پاره يی اخبار و
اطلاعاتِ تا کنون کم و بيش پنهان مانده، در مورد نفوذ گسترده ی دستگاه
اطلاعاتی اسراييل در بالاترين سطوح نظام، هشدار داده است.
در اين مقاله، از جمله می بينيم که رييس «ميز اسراييل» در سپاه، و ريیس
«ميز اسراييل» در وزارت اطلاعات، جاسوسان اسراييل بوده اند!
و يا مثلاً يک جاسوس اسراييل، سرتيم بازجويانی بوده است که از متهمان
به جاسوسی برای اسراييل، بازجويی می کرده اند!
و اين، در حالی است که همگان می دانند که بی گناهان بسياری، بعد از
تحمل شکنجه های فراوان، و وادار شدن به اعتراف های مضحک ساختگی، تحت
عنوان جاسوس اسراييل، يا به زندان ها و يا به چوبه های دار نظام ملايان
سپرده شده اند.
و احياناً به دست جاسوسان اصلی!
در اين روز ها و هفته های بسيار تعيين کننده که از سويی اسراييل
نتانياهو، از سويی جنگ افروزان و جنگ طلبان و جنگسالاران در آمريکا (و
همچنين تا حدودی در اروپا) و از سويی پاره يی از کشور های منطقه، نگران
رفع تنش نسبی ميان ايران با آمريکا و جامعه ی جهانی، به خصوص در مورد
بحران ساختگی اتمی هستند، بسيار ضروری است که علاوه بر رفتار های آشکار
و يا پیش بینی شده ی اينان، مراقب رفتار های پنهان و يا غير قابل پيش
بينی اشان هم بود.
و بخشی از اين رفتار های پنهان و يا غير قابل پيش بينی، نيازمند مباشرت
مستقيم و غير مستقيم عوامل نفوذی اينان در دل نظام، و مأموريت های
مقطعی و فوق برنامه ی اين عوامل در کنار مأموريت های ثابت و هميشگی
اشان است.
هم دولت روحانی، و هم مردم ـ در دو جهت متفاوت و با دو هدف متفاوت و با
دو چشم انداز متفاوت ـ بايد متوجه اين ضرورت حياتی باشند.
از همين رو ، «ققنوس» خواندن مقاله ی رضا عليجانی را به همه ی کسانی که
دل در گرو ميهن و سرنوشت ميهن دارند توصيه می کند.
تعداد مقالاتی که «ققنوس» طی سال های متمادی، در باره ی موضوع حضور
عناصر نقوذی دستگاه های اطلاعاتی بيگانه در کل ساختار سوراخ سوراخ نظام
اليگارشی واره ی ملايان منتشر کرده است و تعداد هشدار هايی که در اين
مورد داده است، خارج از حد شمار است، و از همين رو برشمردن يکايک آن ها ميسر
نيست.
خوانندگان گرامی می توانند پس از مطالعه ی مقاله ی حاضر، به صفحات «خبر
و نظر» سايت مراجعه کنند.
اسرائيل، بيخ گوش ايران
رضا عليجانی
نشريه ی اينترنتی «روز»
ٰ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴
هر از چندی در ايران اتفاق شگفت انگيزی می افتد و
يا خبرها و شنيده هايی به گوش می رسد که با هر عقل سليمی تضادش با
منافع مردم ايران و حتی مصالح نظام مستقر اظهر من الشمس است ولی ظاهرا
کسی متوجه اين تعارض آشکار نمی شود. در روزهای اخير نيز خبرهايی از
برخی ماجراجويی ها در رابطه با موضوع يمن به گوش می رسد؛ نرگس محمدی در
حالی که کاملا در دسترس دستگاه های امنيتی و قضايی است و روز قبلش به
پرونده در حال جريانش رسيدگی می شود، با حمله به خانه اش بازداشت می
شودو.... اما اهميت برخی مواضع و گاه اتفاقات شگفت انگيز در ماجرای
هسته ای که خود صورت مسئله بزرگ ايران است؛ بيش از بقيه است...
بالاخره ماراتن مذاکرات هسته ای به تفاهم نامه اوليه لوزان منجر شد.
بخش مهمی از جامعه، نيروهای منتقد و از جمله اپوزيسيون خارج از کشور
(به عنوان بخشی از جامعه مدنی ايران) از اين توافق و تفاهم به اشکال
مختلف استقبال کردند. البته افراد و نيروهايی نيز، در داخل يا خارج از
کشور؛ يا ناراضی اند و مسکوت و يا به نحوی زبان به نقد و اعتراض گشوده
اند.
... در اين شلوغی و هياهو نکته ای کمتر ديده شد و آن سخنان نقدی
(فرمانده بسيج مستضعفان) در اوج مذاکرات در يک سخنرانی بود که گفت
موضوع نابودی اسرائيل قابل مذاکره نيست. اين موضع به سرعت انعکاس جهانی
يافت و باز بلافاصله مورد بهره برداری ـ البته ناکام ـ نتانياهو قرار
گرفت. اين نظر يک پاس به سمت بازيکنی بود که آبشار سريع او تنها
انتظاری بود که می شد داشت. همين اتفاق هم افتاد.
در دوران احمدی نژاد نيز بارها توسط وی و يا هم فکرانش مواضعی اتخاذ می
شد که بلافاصله مصرع دوم و نتيجه و ميوه چينی اش را توسط اسرائيلی ها
می شد مشاهده کرد. همگان می دانند که يکی از همفکران نزديک احمدی نژاد،
يعنی محمدعلی رامين که بساط نفی هولوکاست را راه انداخت و بزرگترين
خدمت به اسرائيل را در سياست های ضدايرانی اش کرد، مدتی در بازداشت
اطلاعات قرار داشت.
يکی از شعارهای استقبا ل کنندگان از جواد ظريف و تيم همراه در تهران
«کيهان، اسرائيل؛ تسليت، تسليت» بود. من قطعا به نگاه توطئه محور معتقد
نيستم و همگان به خوبی می دانيم ستون فقرات تحليل های امنيتی (و بر آن
اساس، بازجويی های منتقدان و مخالفان سياسی و مدنی) همين منطق و برخی
تشابهات صوری مواضع (که عمدتا از دو نقطه عزيمت کاملا متضاد صورت می
گيرد) است. اما خبرها و شنيده های مهم و جد ی ای نيز وجود دارد که تأمل
در برخی از اين تشابهات را ضروری می سازد. خبرها و شنيده هايی در باره
نفوذ و رسوخ اطلاعاتی عميق اسرائيل در برخی نهادهای امنيتی و اطلاعاتي؛
يعنی نهادهايی که متأسفانه اينک حضور و نفوذ بسياری در عرصه سياسی
ايران دارند.
از ياد نمی بريم که ترور چندين نفر موسوم به دانشمندان هسته ای در
تهران، در روز روشن، يک علامت و هشدار و ضربه بسيار جدی اطلاعاتی به
نهادهای مشابه در ايران بود.
بسياری از زندانيان سياسی در ايران خود با کسانی هم بند بوده اند که به
اتهام جاسوسی در زندان بوده و بعضا حکم اعدام داشته و يا دارای احکام
حبس بوده اند. کسانی که خود نيز به اتهام خويش تصريح داشته و بعضا از
آن دفاع نيز می کرده اند! مشاهدات زندانيان متعددی که از نزديک شاهد و
ناظر اين جمع از زندانيان بوده اند تا کنون مورد توجه قرار نگرفته است.
خبرها و گفته ها و شنيده های آن ها عمدتا در حد ملاقاتی های شان و يا
جمع خود زندانيان و نزديکان شان دهان به دهان شده است. اما اين مسئله
که در زندان «سخنی است که بر سر هر بازاری هست»، به هر دليل ناشناخته
ای که نمی دانم چيست و چرا؛ کمتر در عرصه عمومی مطرح شده است. اما اينک
که مرحله نهايی مذاکرات هسته ای در ميان است و جاسوسان اسرائيلی فعال
در عرصه های نهان قدرت و سياست؛ اطلاعات و امنيت در ايران ممکن است
آخرين سنگ های شان را در فلاخن بگذارند؛ همان کاری که نتانياهو و لابی
های همدست شان در آمريکا و عربستان و دوستانش در منطقه انجام می دهند؛
ديگر خيلی از صاحب نظران و دلسوزان اين ملک و ملت ضروری می دانند که
شمه ای از اين سخنان و خبرها و گفته ها و شنيده های رد و بدل شده در
عرصه غير رسمی و عموما شفاهی سياست در ايران، در عرصه عمومی تری نيز
مطرح شود تا همگان بر آن تامل و توجه کافی داشته باشيم و از کارها و
کارشکنی های اين دشمنان ملت و منافع ملی ايران و ايرانيان بيمناک شويم
و هشدار و انذار دهيم.
از مدت ها پيش خبری در محافل سياسی داخلی و بين المللی مطرح شد که يک
جاسوس و نفوذی اسرائيل در بين نزديکان حسن نصرالله بازداشت شده است. از
همين طريق يک شبکه جاسوسی اسرائيل در ايران نيز لو رفت که نفوذ عميقی
در ايران و حتی در سطح بيت مقامات بالای کشور داشت. هر چند اين مسئله
يک شوک اطلاعاتی به ايران بود اما زنگ خطر از مدت ها پيش به صدا در
آمده بود. از مدت ها قبل جاسوسان اسرائيل در مراکز حساس و غير حساس در
ايران کشف و بازداشت و بعضا اعدام شده بودند.
خبرها و شنيده های جدی حکايت از آن دارد که در ساليان اخير «مسئول» ميز
اسرائيل در اطلاعات سپاه به اتهام جاسوسی برای اسرائيل دستگير و پس از
ماه ها بازجويی اعدام شده است. وی در يکی از سلول های يک بند از يک
بازداشتگاه امنيتی که يکی از فعالين اصلاح طلب نيز در آنجا زندانی
بوده، محبوس بوده است.
همين اتفاق در سال گذشته برای «مسئول» ميز اسرائيل در وزارت اطلاعات
نيز اتفاق افتاده و او نيز همان فرجام همرديف خود در اطلاعات سپاه را
داشته است. همگان می دانيم وقتی «مسئول» ميز اطلاعاتی يک کشور در يک
نهاد امنيتی، جاسوس همان کشور از آب در می آيد يعنی چه و چه فاجعه ای
به بار آورده و تبعات ويرانگرش چقدر می تواند هم چنان ادامه داشته
باشد.
گفته می شود بيش از سی نفر از افراد با اتهام های اثبات شده در رابطه
با همکاری مستقيم با اسرائيل بازداشت شده اند. اين ها تمامی از افراد
اطلاعات، سپاه و بسيج بوده اند با چهره هايی مذهبی که معمولا از اين
نوع افراد انتظار می رود. در بين آنها افرادی با ظواهر يا رويکرد افراد
مثلا انجمن پادشاهی و نظاير آن تقريبا هيچ وجود ندارد. در حالی که
اتهامات و اعترافات افرادی از اين دست به جاسوسی برای اسرائيل
عموما( و نه البته مطلقا) زير فشار شکنجه بوده و بعدا نيز عموما انکار می
شود؛ اما در باره افرادی که سابقه و صبغه درون نظامی داشته اند بعدا
نيز از سوی خود آنان مورد اذعان قرار گرفته و بعضی نيز از کارشان دفاع
هم می کنند!
افراد رده بالای جاسوسی برای اسرائيل به ندرت در بازداشتگاه های عمومی
تر و همراه ديگر زندانيان، محبوس می شوند. اما افراد رده ميانی و پايين
تر با ديگر زندانيان سياسی و به قول حاکمان، زندانيان امنيتی در يک
بازداشتگاه و گاه حتی در يک سلول قرار می گيرند.
مدتی نيز برخی از اين افراد در يک اتاق خاص در بند ۳۵۰ اوين قرار
داشتند که معمولا مزاحم زندانيان سياسی می شدند و گاه اصطکاک ها و
درگيری هايی نيز پيش می آمد. در هر حال آنها هم چنان يک نيروی اطلاعاتی
که دچار «انحراف شده» ولی قابل «ارشاد و بصيرت» و خدمت مجدد به نظام
اند، هستند! و البته در بين شان کسانی نيز وجود داشته اند که ديگر به
خوبی لمس کرده اند که اين نظام به صغير و کبيرشان رحم نمی کند و هر
وعده برای تخفيف حکم و يا آزادی فريب و سرابی بيش نيست.
شنيده ها و خبرهای مربوط به جاسوسان اسرائيل معمولا از سوی اين افراد
که برخی حکم دريافت کرده و بعضا زير اعدام قرار داشته و برخی نيز اعدام
شده اند به دست ديگر زندانيان می رسيده است.
بنا به همين خبرها و شنيده های مکرر که ديگر جدی و قابل تأمل شده است
اکثر اين افراد در ماموريت ها و سفرهای خارجی جذب اسرائيلی ها شده اند.
بخصوص در لابی های هتل های کشورهای اطراف ايران؛ مأموران و همکاران
اطلاعاتی اسرائيل با نشان دادن در باغ سبز مالی به سراغ آنها می روند.
گفته می شود يکی ديگر از تله های آنها به اصطلاح فرستادن برخی «زنان»
به سراغ شان و سوءاستفاده از نقطه ضعف های اين افراد در حوزه های جنسی
است.
متأسفانه اين خبرها و شنيده ها حکايت از آن دارد که ميزان پولی که به
افراد جذب شده برای همکاری با اسرائيل داده می شود عموما اندک و ناچيز
است. اين يعنی مقاومت اين افراد در برابر جاذبه های مالی بسيار پايين
است و آنها با پرداخت هايی حتی در حد ماهی يکی، دو هزار دلار خود و
کشورشان را به اسرائيلی ها می فروشند.
گفته می شود فردی در ازای دريافت حدود ۶۰ هزار دلار در يک سال اطلاعات
و نقشه کل پادگان های سپاه در تهران را به اسرائيلی ها داده است.
گفته می شود فردی که مدتی راننده سردار نقدی بوده (البته ظاهرا پس از
آن دوران جذب اسرائيلی ها شده) يکی از اين افراد است. طبق اين شنيده
قابل اعتنا، وی سربازی بوده که در سپاه خدمت می کرده و سپس به کار در
بخش اداری و کامپيوتری سپاه می پردازد. پس از چند سال خدمت؛ در يک
مرحله، جزء نيروهای تعديل شده سپاه (البته نه به دلايل سياسی) قرار می
گيرد. وی از خانواده کم درآمدی از جنوب شهر تهران بوده و مدت ها در يکی
از واحدهای بسيج نيز به شدت فعال بوده است. پس از بيکاری ظاهرا يکی از
دوستانش به او پيشنهاد می دهد که تو با همين اطلاعاتی که از کارهای
سپاه به خاطر حضورت در آن و نيز کار در بخش اداری و کامپيوتری سپاه
داری [وی ظاهرا از برخی نامه نگاری های اطلاع پيدا می کرده]؛ می توانی
به خارج بروی و پناهنده شوی. او در ترکيه به سفارت آمريکا (و بعد
انگليس) مراجعه می کند. آنها اطلاعات او را می گيرند اما می گويند اين
اطلاعات مهم نيست و به درد ما نمی خورد. وی به سفارت اسرائيل می رود و
با همين پاسخ مواجه می شود، ولی اسرائيلی ها به او می گويند اطلاعات اش
مهم نيست اما آنها حاضرند با وی کار کنند. بدين ترتيب او را برای يک
دوره آموزشی به ارمنستان می فرستند. وی به ايران برمی گردد اما پس از
مدتی بازداشت می شود. در لب تاب او نوعی ويندوز قرمز به دست می آيد که
گويا اسرائيل در اختيار اين نوع افراد قرار می دهد.
متأسفانه خبرها و شنيده هايی از اين نوع در ماه های اخير به شدت افزايش
يافته است. گفته می شود يکی از افرادی که به اتهام جاسوسی برای اسرائيل
بازداشت شده به افراد هم بندی خود گفته است من يک بار که برای ملاقات
با خانواده ام به محل ملاقات رفته بودم سرتيم بازجويی ام را ديدم که او
نيز با چشم بند برای ملاقات خانواده اش آمده بود. او هم جاسوس اسرائيل
بوده است!
شگفت انگيز اين که بنا به همين خبرها و شنيده ها برخی از اين افراد که
حتی زير حکم اعدام قرار دارند از کارهای خود دفاع می کنند. يکی از آنها
گفته است که عرب ها هيچگاه با ما خوب نبوده و نيستند اما ما با اسرائيل
منافع مشترک داريم و من هيچ وقت خلاف منافع ملی کاری انجام نداده ام!
فرد ديگری از همين جماعت به شکل مضحکی برای توجيه کار خود می گفته است
روحانی و ظريف دارند در مذاکرات هسته ای کشور و نظام را می فروشند و
اطلاعات درست هم به مقام رهبری نمی دهند. اما غربی ها اطلاعات شان از
مذاکرات را به اسرائيلی ها می دهند. من می خواستم از اين طريق اطلاعات
درست اسرائيلی ها از مذاکرات هسته ای را بگيرم و به نظام بدهم!
هم چنين به طور مکرر در ماه های اخير شنيده شد که يکی از مسئولان و
معاونت های نيروی انتظامی در امر ترافيک که مسئول دوربين های نصب شده
در سطح شهر تهران بوده نيز همراه همسرش به همين اتهام بازداشت شده است.
نوار دوربين های کنترل ترافيک در دوران جنبش سبز توسط وی در اختيار
اطلاعات و سپاه قرار می گرفت و به شدت عليه فعالان جنبش و برای بازداشت
و سرکوب آنها مورد استفاده امنيتی قرار داشت. بنا به شنيده های مکرر،
وی (يا همسرش) در يک سفر خارجی جذب اسرائيلی ها شده است. آنها در ازای
پرداخت پول درخواست دريافت فيلم های دوربين های اطراف بيت رهبر جمهوری
اسلامی و مسيرهای تردد وی و نيز دوربين های اطراف سفارت خانه های خارجی
را داشته اند.
اينک به نظر می رسد اسرائيل به علت جنگ سياسی و اطلاعاتی تمام عيار با
ايران و عدم ارتباط سياسی و اقتصادی با ايران که اقتضائات ديپلماتيک
خاصی را برايش به وجود آورد؛ بار اطلاعاتی و امنيتی همه قدرت های بزرگ
را يک تنه بر دوش می کشد و ديگر کشورها به خاطر ارتباطات سياسی و
اقتصادی شان با ايران دست به عصا تر حرکت می کنند.
هر چند افرادی سپاهی نيز حتی به خاطر جاسوسی برای فرانسه بازداشت و
حکم ده ساله دريافت کرده اند. و يا فردی در حد معاونت فرهنگی وزارت
اطلاعات و يا فرد ديگری که کارمند حراست ايرنا بوده به اتهام جاسوسی
برای آمريکا بازداشت و در زندان به سر می برده اند. شگفت انگيزتر اينکه
فردی از وزارت دفاع که از مترجمان اين وزارت خانه بوده نيز به اتهام
جاسوسی برای روسيه بازداشت و حکم هفت ساله دريافت کرده است. اما عمده
جاسوسی ها برای اسرائيل بوده و هست. مانند يکی از مسئولان اطلاعات در
خوزستان و يا فردی سپاهی که دو نفر از اقوام شان نيز بازجوی امنيتی
هستند و گفته می شود هفتاد هزار دلار از اسرائيلی ها دريافت کرده و يا
سرهنگی از سپاه که وی نيز حکمی ده ساله به جرم جاسوسی برای اسرائيل
دارد و...(نيازی به آوردن اسامی مشخص اين افراد که برای هم بندی های
شان همه گی مشخص هستند، نيست).
از اين نمونه ها در چند سال اخير زياد گفته و شنيده شده است، بر اين
اساس برخی عوامانه به دنبال پيدا کردن تبار يهودی برای احمدی نژاد
بودند و يا بعضی ممکن است به شکل سرخوشانه و غيرمسئولانه در جلد هر يک
از افرادی که پاس گل های جدی به اسرائيلی ها می دهند، يک همکار و جاسوس
اسرائيل را جستجو کنند، نگارنده که خود مانند صدها فعال سياسی، فرهنگی
و مدنی ديگر همواره (بخصوص پس از آغاز دوران اصلاحات و تشديد نگاه
توطئه محور در دستگاه امنيتی – قضايی) قربانی اين سوءظن ها و برچسب زنی
های غيراخلاقی و عمدتا مغرضانه بوده است، نمی خواهد در پس پشت جملاتی
هم چون جمله اخير سردار نقدی در اوج حساسيت لحظه های مذاکرات که می
تواند از منظرها و نقطه عزيمت های مختلف مطرح شده باشد، به جای کج
سليقگی سياسی و يا خصومت و نفرت نسبت به دولت و رأی و تمايل اکثريت ملت
برای تنش زدايی بين المللي؛ به دنبال ارتباط و پول و جاسوسی بگردد؛ اما
با توجه به خبرها و شنيده های مکرر در رابطه با رسوخ عميق اسرائيل در
محافل امنيتی و سياسی، ديگر نمی تواند خوش باورانه همه چيز را
«انشاءالله گربه است» تلقی کند. جاسوسان اسرائيل که در قلب تهران
عمليات نظامی کرده و دانشمند يا متخصص هسته ای ترور می کنند، حتما می
توانند به طور مستقيم و غيرمستقيم در مراکز سياسی و اطلاعاتی و... نيز
به صورت مهندسی شده تأثيرگذار باشند و برخی روندهای سياسی را به نفع
خودشان و به ضرر منافع و مصالح ملی ما سوق دهند و مديريت کنند.
گفته می شود با کشف ارتباط جاسوسی دو مسئول مهم در دو ميز اسرائيل در
دو نهاد اطلاعاتی (سپاه و وزارت اطلاعات) و بازداشت و محاکمه و اعدام
آنها، در سطوح فوقانی مسئولان کشور اين تعبير به کار رفته است که
«اسرائيلی ها تا بيخ گوش ما نفوذ کرده اند». واين حقيقتی تلخ و
اندوهناک است. حقيقتی که معلوم نيست پايانی داشته باشد...
اما آن ها يی که سياست ها و برخوردهای همه جريان های سياسی غير از
خودشان را به «دشمن» احاله می دادند و می دهند و در اين راه برای قائم
مقام رهبر و رئيس جمهور و رئيس مجلس و نخست وزير سابق و اسبق اين نظام
نيز استثناء قائل نمی شوند و جنبش «رای من کو»ی ميليون ها ايرانی را
مغرورانه، خشک مغزانه و عامدانه و بر اساس برخوردها و توهم های بی پايه
شان به سرويس های جاسوسی بيگانه مرتبط می کردند؛ اينک بايد در برابر ده
ها نمونه واقعی و نه اعترافات زير شکنجه؛ و پرونده های روزافزونی که در
اين رابطه مرتب شاهدش هستند و تا سر حد امکان احکام حبس و اعدام شان را
از افکار عمومی پنهان می کنند؛ حداقل خود به انديشه فرو روند که اولا
چرا چنين شده است و دست پرورده های نظام اين چنين سقوط اخلاقی کرده اند
(آيا اين سقوط در ادامه سقوط اخلاقی خودشان بخصوص با خيانت در امانت و
تقلب در رای ملت در سال ۸۸ نيست؟) و ديگر آن که اين وطن فروشان، چه
تأثيراتی در سياست های کشور داشته و دارند. در اين رابطه البته همه
بايد بيمناک باشيم...
از نيروهای اطلاعاتی بيگانه نمی توان انتظار داشت که منافع و مصالح ما
را رعايت کنند. اين همان کاری است که نيروهای امنيتی و اطلاعاتی ايران
نيز با مخالفان و کسانی که دشمن شان می پندارند انجام می دهند.
کارهای اطلاعاتی و سياسی که نيروهای امنيتی و اطلاعاتی ايران در ميان
مخالفان شان در داخل و خارج می کنند نيز خود مسئله بس مهمی است که بايد
در نوشتار ديگری بدان پرداخت.