۲۸ شهریور ۱۳۹۷
۱۹ سپتامبر ۲۰۱۸
روز شنبه ۱۷ شهریور سه اقدام خشونتبار از سوی رژیم صورت گرفت:
۱ ـ رامین حسینپناهی، یک زندانی سیاسی کرد که در تیرماه سال
گذشته در سنندج دستگیر شده بود اعدام گردید. حکم اعدام او در
یک دادگاه ناعادلانه و بر اساس اعترافات اخذ شده تحت فشار و
شکنجه صادر شده بود و مورد اعتراض شدید نهادهای جهانی حقوق بشر
قرار گرفت.
۲ - همزمان، زانیار مرادی و لقمان مرادی دو زندانی سیاسی
دیگر کرد نیز اعدام شدند. آن دو در مرداد ۸۸ به اتهام قتلی که
هرگز به اثبات نرسید دستگیر شده بودند و پرونده آنان ۹ سال و
اندی در کش و قوس بود و سرانجام در حالی حکم ناعادلانه آنان
اجرا شد که به گفته وکیلشان صالح نیکبخت، پرونده آنها هنوز
در دادگاه کیفری استان تهران باز بود.
۳ - در بامداد همین روز، سپاه پاسداران با موشک به دفاتر دو
حزب دموکرات کردستان (حدک) و حزب دموکرات کردستان ایران (حدکا)
در اقلیم کردستان (عراق) حمله برد و شماری از اعضا و رهبران
این دو حزب را مقتول و مجروح کرد. سپس تعدادی از رهبران سپاه و
علی شمخانی دبیر شورای امنیت ملی به توجیه این عمل پرداختند و
تهدید کردند که حملات نظامی علیه مخالفان جمهوری اسلامی در
برون مرز ادامه خواهد داشت.
سپاه پاسداران هدف این حمله را «پایان
بخشیدن به شرارت ها و اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی» عنوان
کرد؛ محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه از آن تحت عنوان «انتقام
سپاه از تروریستها» یاد کرد؛ علی شمخانی دبیر شورای امنیت ملی
با اشاره به این عملیات، تهدید کرد که جمهوری اسلامی به هرگونه
«اقدام خصمانه» علیه کشور، «پاسخ ۱۰ برابری» میدهد؛ و
بالاخره، بهرام قاسمی، سخنگوی وزارت خارجه ایران نیز از این
حمله تحت عنوان «اقدامی تلافیجویانه» علیه «اقدامات کردهای
مسلح» مخالف جمهوری اسلامی یاد کرد.
پیش از ادامه مطلب، یک توضیح در این جا لازم است. حزب دموکرات
کردستان ایران که قدیمیترین و بزرگترین حزب سیاسی کردستان
بشمار میرود، مدتی پس از این که دو رهبر پیاپی آن در عملیات
تروریستی به دست عوامل رژیم ایران کشته شدند (عبدالرحمان
قاسملو در سال ۱۳۶۸ در وین اتریش، و صا دق شرفکندی در سال ۱۳۷۱
در رستوران میکونوس در برلن آلمان)، در سال ۱۳۸۵ دچار انشعاب
شد و دو شاخه آن به نامهای حزب دموکرات کردستان ایران (حدکا)
و حزب دموکرات کردستان (حدک) مشغول فعالیت شدند. هر دو شاخه
حزب، همچنین، برای سالها مبارزه مسلحانه را به کنار گذاشتند،
تا این که سه سال پیش، حدکا سیاستی به نام «مقاومت مسلحانه» را
تحت عنوان دفاع از جان پیشمرگههای خود در پیش گرفت. این
سیاست، اما، مورد انتقاد شاخه حدک قرار گرفت و این شاخه به
سیاست گذشته خود همچنان ادامه داد.
اکنون باید دید مقامات نظامی، امنیتی و دیپلماسی ایران که این
عملیات را «انتقام از تروریستها»، «اقدامی تلافیجویانه» علیه
«اقدامات کردهای مسلح» و «پایان بخشیدن به شرارت ها و اقدامات
تجاوزکارانه و تروریستی» و از این قبیل نامیدهاند چه توضیحی
در باره سؤالات زیر دارند:
۱ - چرا همزمان با این عملیات، سه زندانی کرد موضوع دو پرونده
جداگانه و نامربوط به هم را، که دلایل محکومیت آنان به شدت
خدشه دار بوده و دو تن آنان نزدیک به ده سال در زندان به سر
میبردند اعدام کردند؟ اعدام آنان چه ربطی به این حملات
داشته است، چرا رژیم تصمیم گرفت این زندانیان را با هم و در
همان روز (و نه جدای از هم و قبل با بعد از این حملات) به قتل
برساند و چرا مقامات رژیم در این رجزخوانیهای خود اشارهای به
این اعدامها نکردهاند؟
۲ - با توجه به این که حدکا سیاست مقاومت مسلحانه را در پیش
گرفته و حدک ان را نقد کرده است، چگونه است که حدک هدف اصلی
این حملات بوده – حزبی که در بالا توضیح داده شد، سالیان درازی
است عملیات مسلحانه را به کنار گذاشته و نقشی در برخوردهای
مسلحانه سالهای اخیر نداشته است؟ علیرغم این واقعیت،
چرا دفتر این حزب هدف شدیدترین حملات بوده که به کشته شدن چند
تن از اعضای رهبری حزب و زخمی شدن دو دبیر کل فعلی و پیشین آن
(مصطفی مولودی و خالد عزیزی) منجر شده است؟
۳ - چه تحول یا حادثه جدیدی در کردستان رخ داده بود و یا صرف
نظر از درستی یا نادرستی سیاست های هر یک از این دو حزب، چه
عملیات جدیدی از سوی آنها (و به خصوص حدک) صورت گرفته است که
حکومت وادار به واکنش شده و ان هم به شدیدترین وجوه ممکن، یعنی
پرتاب موشک به درون یک کشور همسایه و دوست از یک طرف، و اعدام
همزمان سه اسیر کرد از طرف دیگر؟
این واقعیتها نشان میدهد که هدف از این عملیات نه «پایان
بخشیدن به شرارت ها و اقدامات تجاوزکارانه و تروریستی» و یا
حتا انتقام و تلافی بوده است. هدف این عملیات و اعدامها دقیقا
به عکس، تحریک احزاب کردی به اتخاذ روشهای مسلحانه، تحریک
احساسات مردم کرد با اعدامهای ظالمانه زندانیان سیاسی کرد،
تقویت گرایشهای خشونتطلب و یا جداییخواه بین کردها، تحریک
احساسات نژادگرایانه و ضد کرد در میان فارسزبانان افراطی، و
در نتیجه ایجاد تفرقه و جدایی در بین مردم و به خصوص بین
فارسزبانان و گروههای اتنیکی ایران و به خشونت کشاندن
مبارزات مسالمتآمیز مردمی که از دیماه سال گذشته به
خیابانها ریختهاند و زمینههای گسترش آن در آینده بیشتر
میشود - و در یک عبارت، تحمیل عنصر خشونت بر فضای سیاسی کشور
و کشاندن ایران به راهی که سوریه رفت...
مقامات جمهوری اسلامی به گسلهای مذهبی و اتنیکی در جامعه
ایران خوب آگاهند. چهار دهه تبعیض مضاعف مذهبی و اتنیکی علیه
بزرگترین جامعه سنیمذهب اتنیک ایران، به شدیدترین گسل اجتماعی
در ایران (بین کردها و فارسزبانها) منجر شده است. رژیم
میداند که در عملیاتی از این قبیل سر و کارش فقط با
«گروهکهای مسلح یا تروریستی» نیست، و همگان به چشم خود دیدند
که فراخوان همین «گروهکهای مسلح یا تروریستی» برای بستن
بازارها چگونه در کردستان و شهرهای کردنشین دیگر استانهای غرب
کشور با استقبال نسبتا وسیع جامعه مدنی و مردم کرد روبرو شد -
یعنی که رژیم با این اعدامها و حملات نظامی تمامی جامعه کرد
را هدف قرار داده و نفرت و دشمنی آنان را برانگیخته است.
از این رو، پرسیدنی است که چرا رژیم در
عملیاتی هماهنگ دست به این گونه عملیات جنایتکارانه، تحریک
آمیز و ضد ملی میزند؟ آیا جز تحریک به خشونت و عمل
متقابل و ایجاد نفرت و تفرقه و تشدید خشونت در فضای سیاسی
ایران هدف دیگری از این کار میتواند وجود داشته باشد؟
رژیم ایران در عمر چهل ساله خود هدایای زیادی برای مردم ایران
به ارمغان آورده است: از فقر و فساد و فحشای رسمی گرفته تا
رواج خرافات و فرهنگ ریا و تملق و نفاق و دروغ، از سرکوب و
تبعیضهای جنسیتی، اتنیکی و عقیدتی تا شکنجه و اعدام و قتل عام
هزارانه، از اقتصاد از هم گسیخته، فقرزایی گسترده و تاراج ثروت
عمومی تا بحرانهای زیست محیطی و افسردگی عمومی، و از انزوا و
دشمن سازی جهانی و منطقهای تا بی ارزش کردن پول و گذرنامه
ایرانی و... و اکنون که رژیم راهی برای برون رفت از بحرانهای
خود ساخته سیاسی و اقتصادی نمیبیند و در سراشیبی سقوط افتاده
است، برای انحراف افکار عمومی و به تاخیر انداختن سرنوشت محتوم
خود از هیچ اقدامی حتا سوریهای کردن ایران فروگذار نخواهد
بود.
رژیم از نقش خود در آن چه که بر سوریه رفت (با کمکهای تعیین
کننده روسیه) راضی به نظر میرسد و نتیجه آن را که حفظ رژیم
اسد بوده است به رغم هزینه سنگین کلنگی کردن یک کشور و سدها
هزار کشته و زخمی و میلیونها آواره جهانی، مثبت ارزیابی
میکند. این درس بزرگی است که رژیم از داستان سوریه گرفته است:
ماندن به بهای نابود کردن یک کشور. از دید رژیم، اعتراضهای
مسالمتآمیز مردم کمکی به این هدف نمیکند.
از این رو، رژیم بر آن است که مبارزات
مسالمتآمیز مردم را با خشونت پاسخ دهد و مخالفان را وا دارد
که آنان نیز به خشونت متوسل شوند؛ و بعد این چرخه معیوب را
ادامه دهد و تشدید کند تا شاید به هدف خود برسد.
باید به خاطر ایران و آینده ایران در برابر این توطئه ایستاد و
ان را خنثا کرد. باید همبستگی ملی را به خصوص بین فارسزبانان
و گروههای اتنیک تقویت کرد. باید در برابر وسوسه توسل به
اسلحه و خشونت و کشانده شدن ایران به راه سوریه مقاومت کرد.
باید دست به دست هم دهیم و نگذاریم رژیم با سقوط خود ایران را
به سقوط بکشاند. برای نجات ایران به هم بپیوندیم، یکدگر را
دوست بداریم و در برابر خشونتگرایان حاکم متحداً بایستیم.
دریغا که ایران ویران شود...