بخش های ديگر
 
 
صفحه ی اول
 
fl 
 
پايانی تلخ که نبايد سرآغازی تلخ تر باشد
(در حاشيه ی فاجعه ی اخير در اشرف)

محمد علی اصفهانی

۲۳ شهريور ۱۳۹۲
ــــــــــــــــــــــــــ

سرانجام، در آخرين ساعات چهارشنبه ی گذشته، پادگان اشرف پس از آن که شاهد آخرين و فجيع ترين قتل عام خود بود کاملاً تخليه شد.
پايانی تلخ بر يکی از سه شرط تعليق شده به محالی که رهبر مجاهدين، به منظور ممانعت از خروج نفرات خود از عراق، پيش کشيده بود.

برای يادآوری، اين سه شرط تعليق شده به محال ـ که دو تای اولش بار ها و بار ها قبل از آن، و بار ها و بار ها بعد از آن، به وسيله ی «رییس جمهور برگزيده ی مقاومت»، و مجموعه ی دستگاه مجاهدين هم مطرح شده بود و شده است ـ را در اينجا مرور کنيم:

رهبر، در مقام بالاترين تصميم گيرنده، و فرمانده کل ارتش آزادیبخش ـ ارتشی که هم به دليل ساخت و بافت يک ارتش کلاسيک، و هم به دليل ايده ئولوژیک بودن خود، تحت انضباط مضاعف تشکيلاتی، و تحت فرماندهی دقيق و خلل ناپذير و نامشروط قرار دارد و کوچک ترين تصميمی خارج از اراده و دستور رهبر و فرمانده کل خود نمی تواند اتخاذ کند ـ در گفتگوی يک طرفه ی هفت اسفند ۱۳۹۱ با ساکنان ليبرتی و اشرف، با عنوان «کارزار سرنگونی ـ شماره ی يک»، تکليف مجاهدين را با موضوع ماندن و نماندن در عراق روشن می سازد، و خط رسمی را ابلاغ می کند...
... فقط سه راه وجود دارد و لاغير:
۱ـ همه ی ما را دسته جمعی به آمريکا ببريد. اين که کاری برای شما ندارد.
۲ ـ آمريکا نمی شود يا نمی خواهيد؟ ما را به اشرف برگردانيد. دولت عراق مخالف است؟ غلط کرده است. (کف زدن ها و شعار های ممتد شنوندگان)
۳ـ سلاح های مارا برگردانيد، تا ببينيم که چه کسی می تواند به مجاهدين، چپ نگاه کند. (کف زدن ها و شعار های ممتد شنوندگان.)... (۱)

ــــــــــــــــــــــــــ

تا همين لحظات که اين سطور را می نويسم، يعنی تا بامداد شنبه ۲۳ شهريور برابر با ۱۴ سپتامبر، هنوز:

ـ از سوی رهبری مجاهدين، کوچکترين موضع گيری رسمی و بی الا و اما و روشن و صريحی در جهت پذيرش يک راه حل عملی و تعليق نشده به محال، در زمينه ی خروج مجاهدين از عراق مشاهده نشده است. يعنی پذيرش خروج حتی الامکان سريع تقريباً سه هزار انسانِ به گروگان گرفته شده در عراق، نه الزاماً به صورت يکجا و دسته جمعی به آمريکا يا يک کشور خاص اروپايی، بلکه به صورت پراکنده و سهميه بندی شده، به مجموعه يی از کشور های امن.

ـ از سوی رهبری مجاهدين و دستگاه تبليغاتی آن، همچنان تلاش می شود تا با کلی گويی های غير مستند، و کاملاً در تناقض با مواضع قابل استناد، چنين وانمود گردد که اصلاً و ابداً چنين چيزی نيست و مجاهدين تمام همّ و غم خود و تلاش های خود را در همه ی اين سال ها به کار برده اند تا نفرات خود را از عراق خارج کنند.
(و اين، به خوبی نشان می دهد که رهبری مجاهدين، کاملاً بر نفرتی که ممانعت از خروج نفرات به گروگان گرفته شده در عراق، در ميان عموم بر می انگيزد آگاه است.)

داد و فرياد به راه انداختن ها، فحاشی ها، اتهام زنی ها، و هرزه نويسی ها و هرزه درآيی های مستمر و سيستماتيک عليه کسانی که در اين مورد بسيار حساس هشدار می دهند هم چيزی را عوض نمی کند، و حتی ديگر کم کم خاصيت مصرف داخلی خود را نيز از دست داده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

فاجعه ی يکشنبه ی خونين، کاملاً قابل پيش بينی بود. اما ابعاد شقاوت مهاجمان ـ که بی ترديد از سوی نظام ملايان، فرماندهی و سازماندهی شده بودند ـ آنقدر بزرگ بود که خيلی ها را چنان بهت زده و گيج و مات کرد که امکان يک عکس العمل منطقی و سنجيده را به حد اقل خود رسانيد.

ساليان درازی است که عادت کرده ام که در لحظات دشوار، به يک اصل به لحاظ منطقی ساده، اما به لحاظ عاطفی گاه غير قابل تحمل، پناه ببرم:
از بدترين و سياه ترين و فجيع ترين وقايع زندگی فردی و جمعی نيز می توان وجوه مثبتی را استخراج کرد و يا بنا کرد و ساخت و پرداخت.

و از جمله وجوه مثبتی که می توان از فاجعه ی اخير در اشرف، استخراج کرد، و يا بنا کرد و ساخت و پرداخت:

ـ يکی ايمان آوردن چندين باره به پاکبازی و پايمردی و ايثار تمام و کمال اکثر قريب به اتفاق کسانی است که با آرمان رهايی خلق خود، به مجاهدين پيوسته اند، و صرفنظر از درستی يا نادرستی انتخابشان، و صرفنظر از شرايطی که چنين انتخابی را در برابر آن ها قرار داده است، بايد آن ها را در زمره ی گزيده ترين و افتخار آفرين ترين و گرانقدر ترين فرزندان ايران به حساب آورد، و از همين رو احساس مسئوليتی مضاعف در مضاعف نسبت به آن ها و حفظ آن ها داشت.

ـ و يکی هم، که اگرچه به بهايی بی نهايت سنگين، به بهای سلاخی شدن ۵۲ تن از آن ها، حاصل شد، يعنی حاصل شدنی است، يعنی بالقوه حاصل شونده است، ناکام گذاشتن دشمن است در تداوم قتل عام های پی در پی.
با حذف گزينه ی فاجعه آفرين «انتقال افراد ليبرتی به محيط امن اشرف» (پادگان يا شهرکی در دل يکی از پرآشوب ترين مناطق عراق) که رهبری مجاهدين بر روی تبليغ آن گزينه متمرکز شده بود، اينک امکان بازی بيشتر و کش و قوس دادن بيشتر، و کمک به تکرار در تکرار فجايع بيشتر و بيشتر، از اين رهبری غير مسئول گرفته شده است.

امروز، تنها دو گزينه در برابر اين رهبری قرار دارد:
گزينه ی اول:
ـ ياری رسانيدن به ملايان و عوامل عراقی آنان، در کشتار های بعدی که شايد بسی سنگين تر نيز باشند، از طريق اصرار بر نگاه داشتن نفرات مجاهدين در عراق. آن هم در شرايطی که فاقد کوچکترين ارزش مبارزاتی است، و در خوش خيالانه ترين وجه خود، نهايتاً بر حمله ی زمينی آمريکا به ايران، و آرزوی چنين حمله يی و تلاش برای فراهم آوردن چنين حمله يی متکی است.
و گزينه ی دوم:
ـ پذيرفتن شرط اوليه ی تحقق عملی رها شدن از دام های گسترده در قتلگاه بی در و پيکر عراق سراپا متشنج. يعنی خروج سريع ولی نه الزاماً يکجا و مشروط به تمرکز همه ی افراد در آمريکا يا يک کشور اروپايی خاص (آنچنان که به خصوص بعد از کشتار بهمن ماه سال گذشته در ليبرتی، بر آن پافشاری می شود، و اصلاً عملی نيست) به علاوه ی تلاش همه جانبه و عينی و چشمگير و سازمانيافته در اين جهت.
کاری که به خوبی از مجاهدين بر می آيد.

تا امروز اما آنچه شاهد آنيم بر عکس گزينه ی دوم است و در راستای گزينه ی اول است. حتی خواست های رسماً مطرح شده توسط رهبری مجاهدين، به صورت کاملاً مشهودی، عمدتاً «کلاه آبی ها» است و تی وال است و گسترش فضای ليبرتی است، بدون هيچ اقدام عملی در جهت گزينه ی دوم.
پنداری کلاه آبی ها را سازمان ملل، همين فردا به عراق اعزام می کند، يا با تی وال و گسترش فضای ليبرتی می توان جلوی تکرار قتل عام ها را گرفت، و بعداً سر فرصت ـ فرصتی که ده سال است که عالماً و عامداً سوزانيده می شود ـ فکری به حال بقيه ی امور کرد.

برای اجتناب از طولانی شدن اين مقاله، آنچه را پيشتر از اين، بار ها در معنای اين «عالماً و عامداً» نوشته ام و مستند کرده ام، در اينجا نمی آورم، و خوانندگان را به آن نوشته ها ارجاع می دهم. (۲)

ــــــــــــــــــــــــــــــ

نه از موضع «مبارزه ی ضد امپرياليستی» و اين نوع چيز ها، بلکه از موضع هوشياری و به حد اقل رسانيدن خطرات است که اين واقعيت ساده را که با وجود آن که بسيار بديهی است هميشه نيازمند به يادآوری اش هستيم نبايد از ياد ببريم:
تکيه بر هيچيک از جناح های امپرياليسم، راه به جايی نخواهد برد جز به ناکجا آباد. و آن کس که نه حتی الزاماً اعتماد، بلکه تکيه بر يکی از اين جناح ها کند، يا بايد پيشاپيش، جايگاه نهايی خود را صف ضد خلق تعيين کرده باشد، و يا بايد اندک اندک در مسير شکل گيری ماهيت خود، خود را در آن صف بيابد.

در منطقه و ايران، سياست اوباما و همراهان و همفکران و کارگزاران او با سياست نئوکان ها و مشابهان آن ها (در هر دو حزب) متفاوت است.
اما هم برای اين يکی ها و هم برای آن يکی ها آنچه ارزش ندارد جان آدميان است و پرنسيپ های معمول و متداول يک جامعه ی انسانی نسبتاً سالم.

در تمام کشتار هايی که در سال های اوباما، در اشرف و ليبرتی رخ داده است، چراغ سبز های پيدا و ناپيدا از سوی آمريکا برای مهاجمان، و به خصوص برای دولت دست نشانده ی مالکی که گاهی سر در طويله ی ملايان و دم در طويله ی آمريکا دارد و گاهی سر در طويله ی آمريکا و دم در طويله ی ملايان، روشن بوده اند.
و در کشتار اخير نيز.

وقتی به خيال خود به عنوان يک قمارباز، و در نظر قماربازان به عنوان يک کارت، وارد قمار دو جناح نيرومند رقيب در آمريکا می شوی، داری از همه سو با زندگی افرادی بازی می کنی که به عنوان «سرمايه» ی خود «در جوار خاک ميهن» ، برای اين نوع «مبارزه» در نظر گرفته ای، و آن ها را همچون کالايی در مالکيت خود، به همان کسانی که می دانی و می دانم و می دانيم، عرضه و پيشکش می کنی... (۳)

و حالا هم می بينيم که چه طور دوباره در ماجرای همين قتل عام اخير، جان بولتون ها و ژنرال جيمز جونز ها و مايکل هيدن (رييس سابق سيا) ها و مايکل موکيزی ها و جان سانو (مسئول بخش عمليات مخفی سيا در سياه ترين دوران آن در زمان جرج بوش) ها و پورتر گاس (باز هم رييس سابق سيا) ها و لوييس فری (رييس سابق اف بی آی ) ها و ژنرال جرج کيسی ها و ژنرال هيو شلتون ها (به خاک و خون کشندگان افغانستان و عراق) و رودی جوليانی ها و تام ريچ (وزير امنيت ملی جرج بوش، و مأمور هماهنگی ۱۸ سازمان اطلاعاتی و امنيتی با يکديگر و با جرج بوش برای آماده سازی حمله به عراق) ها و ... و ... و ... که تو آن ها را رسماً «انسان های والا»، «از شريف ترين مقام های ارشد دولت های آمريکا»، و کسانی که «سمبل های بزرگ تاريخ آمريکا همچون جفرسون و لينکلن را زنده کرده اند» می نامی، و کارت بازی آن ها شده ای، فرصت ديگری يافته اند تا با جناح رقيب، بر سر ايران و منطقه، تسويه حساب و تصفيه حساب کنند.
همچنان با به بازی گرفتن جان سه هزار گروگان در عراق.

برای موجوداتی از اين نوع، چه اهميتی دارد که در اين ميان ده ها و صد ها تن ديگر از اين گروگان ها باز هم فدا شوند؟

ــــــــــــــــــــــــــــــ

حرف بسيار مبتذلی است اين که سخن گفتن از مسئوليت رهبری مجاهدين در تکرار فاجعه های پياپی در اشرف و ليبرتی، نفی کردن يا کمرنگ کردن نقش اصلی و تعيين کننده ی ملايان و عوامل مزدور عراقی آن ها در اين فاجعه ها و در انجام اين جنايت هاست.
و مبتذل تر از اين حرف هم، سخن گفتن از مسئوليت رهبری مجاهدين را، عوض کردن جای قاتل و مقتول، و جلاد و قربانی دانستن است.

خير! چنين نيست. نمی توان در پس اين ديوار فرو ريخته، سنگر گرفت، و در پناه آتشباران هرزه گويی ها و هرزه نويسی های مشتی فرصت طلب پلشت که یا برای پول يامفتی که کوفت جانشان می کنند، يا برای حفظ موقعيت خود، يا برای بادمجان دور قاب چيدن و خرده ريزه يی جمع کردن، يا برای تقرب به بارگاه، و يا برای همه ی اين ها با هم، هر کدام سازی بدهنجار و شوم آوا را در ارکستر رهبری شده ی مشارکت در جنايت ـ آن هم جنايتی در اين ابعاد ـ می نوازند، از پاسخگويی گريخت.
تا فاجعه يی ديگر.

خير! چنين نيست.
کار دشمن، دشمن آدم کش، دشمنی است و آدم کشی است. فاجعه آفرينی است. اين روشن است و نيازی به توضيح ندارد. اما نگاه داشتن بدون دليل افراد در عراق (بدون دليل موجه و عقلانی، نه رجزخوانی، و نه تکيه بر قول و قرار های کسانی که به هيچ قول و قراری پايبند نيستند) سرانجام به تسليم کردن اين افراد ـ عملاً ـ به همان دشمن آدم کش فاجعه آفرين می انجامد.
و اين، مشارکت ـ مشارکت مستقيم و غير قابل بخشش ـ در جناياتی است که توسط دشمن در حق اين افراد انجام خواهند پذيرفت. (۴)
چند سال پيش، اين را نوشته بودم. مثل پيشتر و بپيشتر از آن.
و حکايت، همچنان باقی است.

اين روز ها سالگرد قتل عام زندانيان سياسی در مرداد و شهريور ۱۳۶۷ است.
ما که ديگران را به خاطر مشارکت، بی عملی، کم عملی، انفعال، و سکوت در ماجرای آن کشتار جمعی و آنچه به آن کشتار جمعی انجاميد، سرزنش يا نفرين می کنيم، مشارکت، بی عملی، کم عملی، انفعال، و سکوت خود در ماجرای کشتار جمعی بالقوه ی سه هزار نفر ديگر از تبار سربداران همان کشتار و کشتار های مستمر دهه ی شصت را چگونه می توانيم توجيه کنيم؟

توفان هايی که در سراسر منطقه به راه افتاده اند، در آينده يی نزديک، مخصوصاً در صورت حمله ی نظامی به سوريه و يا به هم خوردن توازن قوا در آنجا، سهمگين تر و سهمگين تر خواهند شد.
جان های عزيز فرزندان ايران، نبايد در اين توفان ها بر باد رود.
همه ی ما مسئوليم.


۲۳ شهريور ۱۳۹۲

ــــــــــــــــــــــــــــــ

۱ ـ از گروگان های ليبرتی تا مسئول عمليات مخفی و شکنجه گاه های پنهان سيا ـ به همين قلم ـ چهارم ارديبهشت ۱۳۹۲

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/lib-g.html

۲ ـ صفحات ويژه ی گروگان گيری در ليبرتی و اشرف، شامل تعدادی از مقاله های همين قلم، از ساليان پيش، و قبل از وقوع فجايعی از اين دست تا بعد تر و بعد تر

http://www.ghoghnoos.org/ak/kx/lpg.html

۳ ـ فصلی برای جنايت، فصلی برای معامله در کريدور ها، فصلی برای عربده و تهديد ـ به همين قلم ـ ۲۹ بهمن ۱۳۹۱

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/liberty.html

۴ ـ فاجعه ی اشرف، ديگر نبايد برای چندمين بار تکرار شود ـ به همين قلم ـ ۲۳ فروردين ۱۳۸۹

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/p-tkr.html

هشدار! فاجعه به چند قدمی پادگان اشرف رسيده است ـ  به همين قلم ـ ۱۹ شهريور ۱۳۸۷

http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/p-hosh.html

٭ در حال حاضر، هفت تن از ساکنان سابق اشرف که در همين تهاجم اخير ربوده شده اند در دست نيرو های مالکی اسيرند، و هر لحظه بيم آن می رود که يا به ايران فرستاده شوند، و يا بلايی در همان عراق بر سرشان بيايد.
بدون کوچکترين درنگی، بايد خواهان آزادی فوری و بی قيد و شرط اين اسيران شد، و به ملايان و مالکی تفهيم کرد که در صورت وقوع هر حادثه ی ناگواری برای اين ها، بهايی سنگين خواهند پرداخت. اين ديگر مثل تهاجم به اشرف نيست که عاملان و آمران بتوانند با «کی بود کی بود من نبودم» های مبتذل، مجازات قانونی خود را به تأخير بياندازند. چرا که بنا به گزارش ها، دولت عراق پذيرفته است و اقرار کرده است که اين اسيران را در اختيار خود دارد.

 
بخش های ديگر
 
 
صفحه ی اول
 
fl