با به روی کار آمدن حسن روحانی، که همراز
و همدست رفسنجانی است، و تا حدودی هم نقش «محلل» را بازی می
کند، جبهه ی متحد يا نامتحدی از پليد ترين موجوداتی که می توان
در ايران و خارج ايران، و در پوزيسيون و اپوزيسيون يافت، نه از
موضع ترقی خواهی و عدالت طلبی، بلکه از ترس فزاينده ی رفع تنش
ميان ايران و آمريکا و کشور های منطقه و جهان، شکل گرفته است و
به تکاپو افتاده است.
در داخل ايران:
ـ تعدادی از فرماندهان نيرو های نظامی (عمدتاً سپاه پاسداران و
اذناب آن)، و اراذل و اوباش هميشه در صحنه.
ـ دزدان و محتکران و «تجار محترم» ی که منافع خود را در بحران
های اقتصادی حاصل از تحريم های مختلف گذشته و حال، و همچنين
«نعمت جنگ» احتمالی (همچون «نعمت جنگ هشت ساله) جست و جو می
کردند و می کنند.
ـ مأموران شماره دار و رسمی، و يا کارگزاران مقطعی سازمان های
اطلاعاتی اسراييل و ارباب جهانی نفت و سلاح و خون، که در
بالاترين و حساس ترين سطوح نهاد های عمده ی سياسی و نظامی
حکومت سوراخ سوراخ و بی در و پيکر حاکم بر ايران، جا خوش کرده
اند و مشغول انجام وظايف محوله هستند. و قاعدتاً در بسياری
موارد، با ريش و پشم و شعار ها و مواضع شديداً «ضد استکباری» و
«ارزشی» و سازش ناپذيرانه و غيره.
و در خارج ايران:
ـ دولت اسراييل که با رفتن احمدی نژاد ـ که بسياری از ناظران،
از جمله لابی اسراييلی نيرومند ايپاک در آمريکا، او را، به حق،
هديه يی بزرگ به اسراييل می دانستند (۱)، علاوه بر غم از دست
دادن او، با غم بزرگ ديگری نيز رو به رو شده است که همانا بازی
زيرکانه ی بخش بزرگی از مردم ايران با تضاد های درون حاکميت
است در آخرين روز ها و ساعات «انتخابات رياست جمهوری» اخير.
بازی زيرکانه يی که منجر به خورانيدن اولين جرعه ی جام زهر به
ولی فقيه در همان روز «انتخابات» شد.
که بحثش ديگر است و مفصل.
ـ «جهادی» های بمب گذار و چشم درآر و دل و جگر و قلوه ی
آدميزاد خوار و سر از تن ديگران جدا کن، و گانگستر ها، و
مرسونر هايی که تحت عناوينی مثل ارتش آزاد سوريه، و جبهة
الکوفت، و نهضة الزهر مار، جنبش مردمی و متين سوريه عليه نظام
فاسد اسد را تبديل به جنگ های نيابتی مهيبی کرده اند که می
بینيم.
سياست روحانی و رفسنجانی، که از موضع حفظ منافع نظام، مخالف
پيوند دادن سرنوشت ايران با سرنوشت اسد هستند، از دو سو به
زيان اين هاست:
از يکسو:
تلاش در جهت رفع تنش با آمريکا، و الزامات مقدماتی آن، احتمال
دخالت نظامی آمريکا و متحدانش را در سوريه، علی الحساب تا حدود
زيادی کاهش داده است.
و از سوی ديگر:
بازسازی نسبی روابط ملايان با حاميان و متحدان و اربابان و
صاحبان اين موجودات، يعنی با عربستان سعودی و قطر و شيخ نشين
های خليج فارس، در چشم انداز قرار گرفته است.
- خائنان ورشکسته به تقصيری در «اپوزيسيون، که چندين سال است
که بود و نبود خود را با تجاوز نظامی آمريکا و اسراييل و ناتو
به ايران گره زده اند، و آينده ی ناداشته اشان را از اسراييل و
جنگ طلبان آمريکايی گدايی می کنند، و در اين مسير بدفرجام، از
تن دادن به هيچ ذلتی و خواری و وهنی در برابر آن ها، و از
اِعمال هيچ دنائت و رذالت قابل تصور و غير قابل تصوری در حق
مخالفان مردمفروشی و ميهن فروشی خود کوتاهی نکرده اند و نمی
کنند و نمی توانند هم بکنند، چرا که چاره يی جز اين ندارند.
ـ بخشی از نيرو ها و جريان ها و افراد تأثيرگذار در سياست
خارجی آمريکا، که عمدتاً عبارتند از لابی های اسراييلی، جمهوری
خواهان عضو يا وابسته و يا همسو با «نئو کنسرواتور» ها، به
علاوه ی آن تعداد از دموکرات هايی که به دلايل مختلف، از جمله
وابستگی مالی و سياسی به لابی های اسراييلی و بعضی باند های
مافيای سلاح و نفت و خون، و يا در مواردی نيز به خاطر رقابت با
اوباما و دار و دسته ی قدرتمند او در حزب، عملاً به همراهان
دسته ی اول تبديل شده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــ
قديم ها به «درجه» می گفتند «ميزان الحراره». و وقتی که علائم
نگران کننده يی در وضع سلامتی کسی پيش می آمد، ميزان الحراره
را زير زبان او می گذاشتند تا ببينند تب کرده است يا ضعف.
حالا سال هاست که همزمان با تغيير نام «ميزان الحراره» به
«درجه»، و همچنين پيشرفت تکنولوژی، و ظريف تر شدن اين دستگاه،
ديگر آن را نه در دهان، بلکه در جای ديگر افراد می گذارند.
اما، من معتقدم که ميزان الحراره يا درجه را در عالم سياست،
همچنان بهتر است زير زبان افراد گذاشت، و اندازه ی تب يا ضعف
آن ها را از آنچه می گويند به دست آورد و محاسبه کرد.
به هرحال، چه اين و چه آن، من يکی حاضر نيستم که اين وسيله را
در جای ديگر بيمار بگذارم. مخصوصاً اگر او انسان «شريف و والا»
يی مثل جان بولتون باشد که بعضی ها معتقدند که سمبل آزادی و
آزادگی است، و آبراهام لينکلن را دوباره زنده کرده است؛ و
رسماً و علناً و به صورت سرگشاده، به مخالفان آويختن به دامان
پرعطوفت او و مشابهان او اخطار می کنند که در زمان مناسب،
«مجازات انقلابی» می شويد، و مثل «آخوند های ترکانيده شده در
عمليات مقدس انتحاری»، هرجا که باشيد يافته و ترکانيده و کشته
خواهيد شد و (...)
اين سفله که تا کنون هيچ فرصتی را برای زمينه سازی حمله به
ايران از دست نداده است، و من بار ها در باره ی او و افاضات او
نوشته ام. (۲) درست در همان روزی که مذاکرات ژنو ـ که هنوز نه
به دار است و نه به بار است ـ شروع می شد، به تب شديد و
متأسفانه بند نيامدنی يی مبتلا گشت که بيم آن می رود که اگر
هرچه زود تر آمريکا يا اسراييل به ايران حمله نکنند، منجر به
بستری شدن و حتی شهادت او شود و افرادی را يتيم و بی سرپرست
سازد.
او اين بار هم مثل بعضی موارد ديگر، به سراغ روزنامه ی انگليسی
معتبر گاردين رفته است، و در همان پانزدهم اکتبر، يعنی روز
آغاز مذاکرات ژنو، در ستون آزاد اين روزنامه نوشته است که چون
تحريم ها شکست خورده اند (!) ديگر فقط دو راه باقی مانده است و
بس: يا حمله به ايران، و يا پذيرش بمب اتمی ايران.
جان بولتون، همچون همدستش، رودلف جوليانی (معروف به سلاخ
نيويورک) از اصحاب سرشناس و خوشنام لابی های اسراييلی است، و
بر خلاف مماشاتگران که اصلاح طلبان، فعالان مدنی، و ـ به طور
کلی تر ـ جنبش سبز و مبارزان داخل ايران را ترجيح می دهند، يک
سرنگونی طلب اصيل است که شب و روزش مصروف مجاهدت برای استقرار
دموکراسی و مخصوصاً استقلال در ميهن عزيز ما ست، و برای اين
امر خير، دائم السفر شده است و ميان آمريکا و فرانسه و اسراييل
(و بالعکس) تردد می کند، و به ايراد خطبه های آتشين در جايی و
انجام مصاحبه های دلنشين در جايی ديگر مشغول است.
بدون نياز به استعمال ميزان الحراره، در جه ی تب او را از همان
تيتر اصلی و «زير تيتر» های مقاله اش می توان تشخيص داد.
تيتر و «زير تيتر» های مقاله ی جان بولتون در روز شروع مذاکرات
ژنو، چنين است:
«ما نمی توانيم وعده های ايران در مورد سلاح اتمی را مورد
بررسی قرار دهيم، و نبايد به آن اعتماد کنيم.»
«بايد به اين دود متراکمی که "مدره" ها برای پنهان کردن عمليات
خود به هوا کرده اند ('moderate' smokescreen) بی اعتنا باشيم.
[چرا که] مجازات ها [ی اقتصادی] شکست خورده اند، و بنا بر اين،
انتخابی که ما داريم، روشن و بی ابهام است: يا از نيروی نظامی
استفاده کنيم؛ و يا بگذاريم که تهران به سلاح اتمی دست بيابد.»
اين ها تيتر و «زير تيتر» های مقاله بود. خود مقاله هم، تکرار
حرف های هميشگی او و همدستان او ست که بار ها از زبان رله
کنندگان فارسی زبانشان شنيده ايم.
ــــــــــــــــــــ
اسراييل، که حتی به لحاظ فرماليته هم، حاضر به امضای پيمان «ان
پی تی» نشده است، ده ها موشک اتمی خود را رو به ايران نشانه
گرفته است، و با بهانه کردن حرف های مفت و بدون ذره يی پشتوانه
ی عملی ملايان ـ که خودش بهتر از همه می داند که کشک اندر کشک
است ـ و بمب نداشته ی آن ها، شب و روز و روز و شب، با بهانه و
بی بهانه، عربده می کشد و مردم ايران را به قتل عام و تنبيه
جمعی تهديد می کند.
تنبيه جمعی، که از بدو تأسيس دولت اسراييل، پيوسته و بی وقفه،
عليه مردم فلسطين به جرم فلسطينی و عرب به دنيا آمدن، اِعمال
می شود، جزو لاينفک ايده ئولوژی قبيله يی آن دولت، و کاملاً
منطبق بر آموزه های صريح و واضح انتگريسم کاهنان عهد عتيق است،
و جرمی و عمل شنيعی به حساب نمی آید که هيچ، ثواب دنيا و آخرت
را هم در پی دارد.
پروژه ی اتمی، پروژه يی است بازمانده از نظام گذشته به هنگام
شکوفايی اقتصادی و صنعتی آن.
و اين فقط حق مردم ايران است که در يک رفراندوم آزاد، و يا پس
از استقرار يک حکومت ملی و مردمی، در موردش تصميم جمعی بگيرند؛
نه حق دشمنان اين مردم، اعم از داخلی همچون نظام ملايان، و
خارجی همچون دولت اسراييل، و ايضاً آستانبوسان اين دو.
جان بولتون می بيند که ايران بر عکس اسراييل، پيمان «ان پی تی»
را امضا کرده است، و اين در مذاکرات با هدف رسيدن به توافقی بر
سر پروژه ی اتمی، بالقوه می تواند به زيان طرفداران به بن بست
رسيدن مذاکرات تمام شود.
بنابر اين، در مقاله ی خود، درست در روز شروع مذاکرات، گريبان
مذاکره کنندگان غربی را که در پی توافق هستند می گيرد، و علی
رغم اين همه بازديد ها و بررسی ها و مراقبت های شبانه روزی بين
المللی، و زير نظر بودن رسمی مراکز اتمی ايران، به علاوه ی
جاسوسی ها و کذا و کذا ها، می گويد که شما به دليل مخفی کاری
های گذشته ی ملايان، اصلاً نبايد حق ايران در چهارچوب پيمان
«ان پی تی» را هم به رسميت بشناسيد. چرا که در آن صورت،
اسراييل که با اضطراب بسيار به مذاکرات امروز ژنو نگاه می کند،
تنها و منزوی و به حال خود رها شده خواهد ماند.
ما بايد به حمله ی نظامی پيشگيرانه به تأسيسات اتمی ايران
اقدام کنيم، وگرنه آن ها در آينده ی بسيار نزديک، بمب اتمی
خواهند ساخت.
حمله ی نظامی ما به ايران کاملاً موجه و قانونی است. چرا که
«دفاع از خود» به حساب می آيد!
اين انسان دل رحم، البته از اين بابت خيلی متأثر هم هست و
اظهار تأسف می کند که اين کار واجب و ضروری و فوری، غم انگيز
است، ولی چه کنيم که چاره ی ديگری باقی نمانده است!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
به هنگام مذاکرات هسته يی سال گذشته، در مقاله ی «مردم را می
کُشند و می روند بر سر ميز مذاکره می نشينند» نوشته بودم، و
همان را باز تکرار می کنم که:
اين که خامنه ای و بزرگتر ها و کوچک تر های او، در جريان
مجموعه مذاکرات اخير هسته يی، «جام زهر» بنوشند، و يا آن که
شکر بخورند مهم نيست. مهم اين است که تنش های اتمی موجود، هرچه
کمتر و سبک تر شوند.
و مهم اين است که ما از کمتر و سبک تر شدن احتمالی اين تنش ها،
در جهت منافع جنبش، و مطرح شدن مسائل واقعی جامعه، که تحت
الشعاع بحران ساختگی اتمی قرار گرفته اند استفاده کنيم. (۳)
۲۹ مهر ۱۳۹۲
ـــــــــــــــــــــــــــــ
۱ ـ بزرگترين لابی اسراييل در آمريکا خواهان انتخاب دوباره ی
احمدی نژاد است ـ با ترجمه و توضيحات همين قلم ـ ۱۳۸۸
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/iran-aipac.html
رييس سابق موساد: احمدی نژاد، هديه يی بزرگ به اسراييل است ـ
با ترجمه و توضيحات همين قلم ـ ۱۳۸۷
http://www.ghoghnoos.org/ak/kb/haaretz-njd.html
۲ ـ از جمله:
جان بولتون می گويد که تنهاراه، حمله ی نظامی به ايران است ـ
۱۰ مرداد ۱۳۹۰
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/bolton-j.html
مراقب جنبش خودمان باشيم ـ به همين قلم ـ ۱۰ تير ۱۳۸۹
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/j-altn.html
ضروری بود که اسراييل، ايران را همين ديروز بمباران کند ـ به
همين قلم ـ ۲۶ تير ۱۳۹۲
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/bolton-jpost.html
جان بولتون کيست؟ و چه خوابی برای ايران ديده است؟ ـ به همين
قلم ـ ۱۳۸۴
http://www.ghoghnoos.org/ak/ku/bolton.html
۳ ـ مردم را می کُشند و می روند بر سر ميز های مذاکره می
نشينند ـ به همين قلم ـ ۱۹ خرداد ۱۳۹۱
http://www.ghoghnoos.org/ak/kj/mzk.html
٭ متن کامل مقاله ی جان بولتون در گاردين
theguardian.com/commentisfree/2013/oct/15/cannot-verify-trust-iran-nuclear-weapons