خبر و نظر ۰۰۰ ادبيات و هنر ۰۰۰ نوشته های منتخب يا رسيده ۰۰۰ ويدئوکليپ ـ ترانه و موسيقی ۰۰۰ انديشه ـ تاريخ ـ علوم انسانی ـ گفتار ها ۰۰۰ طنز و طنز واره ۰۰۰ با شما ـ پرسش ها و پاسخ ها ۰۰۰ آرشيو ـ معرفی بخش ها ۰۰۰ صفحه ی اول
يک شب، ستاره يی آمد نشست در دل مرداب. آشفته شد در بستر منزّه پاکان شهر خواب. گفتند ـ سر به گوش هم آورده ـ : «آلود کهکشان». اما کسی نديد که نيزار گل کرده ناگهان. (غير از من و تو اِی ی ی! ای رهگذرْ نجابتِ شبگردِ مهربان!)