من در تمام خويش
پيدا شدم آيا؟
يا آینه
اين بار
کوچکتر از هميشه ی من بود؟
ديدم که پر شدَه ست آینه از من
و من هنوز
بيرون هرچه زاويه و سطح
از حجم های گمشده
لبريز می شوم
از امتداد آینه تا امتداد من
چيزی شبيه يک شبح خيس
دنبال سرپناه خاطره يی می گشت.
و بعد، من
دنبال خود روان
با حجم های گمشده می رفتم
(قدری عجيب می نمود
ولی بود)
تصوير من ترنّم سيّالی شد
بيرون تر از مجال هجا ها.
(يعنی:
بيرون تر از مجال هجاها اما.)
آنگاه:
ديدم که آفتاب و باد، مرا می برند و
می آرند
و ابر ها
امانت دريا را
از آسمان (در آينه)
بر روی خاک می بارند!
فروردين ۱۳۹۴