بخش های ديگر
 
صفحه ی اول
 
fl
 

يار دبستانی

Mohammad Ali Esfahani   محمد علی اصفهانی
 
محمد علی اصفهانی
 
   

شب از تمامی خود پر بود
و آب مثل زمزمه می آمد
و گنگ و گنگوار
تو را می خواند.

پر می شدم من از تو،
وَ شب
خالی ز خويش می شد و
در چشم های تو
می ماند

زير درخت، ابر، ستاره،
و ماهِ ناپيدا.

ما در کجای هم بوديم؟
ما در کجای جا؟

«چه حسّ گيج و گمشده يی دارم!»
لب های  داغ و مهربان تو با من گفت.
که باد آمد و ما را
از روی خاک رُفت
 
و برد و برد و برد.
تا صبح شد
و زنگ مدرسه ی بی رحم
در ساعت مقرر خود خورد

با مشق های ناتمام چه بايد کرد؟
ای همکلاس ساکت مغموم
با دست های سرد!

ها کن مرا
ها کن مرا
ای نازنين!
ای خوب!
ها کن مرا تو تا که نترسم
از هيچ ترْکه
از هيچ چوب

٭

امشب دوباره باز
تکرار می کنيم از آغاز!
 
۳ آبان ۱۳۹۲

 
بخش های ديگر
 
صفحه ی اول
 
fl