از انقلاب نترسيد؛ انقلاب، قشنگ است
و انقلاب، نه سرخ است وُ يا که سبز:
ساده و بی رنگ است
٭
از انقلاب نترسيد؛ رفتن است رو به هميشه.
(۱)
از انقلاب نترسيد؛ رُستن است:
رُستن ريشه!
٭
از انقلاب نترسيد؛ مِهر ِ سينه ی خاک است
با دانه های سرد زمستانی ـ
تا دامن بهار.
از انقلاب نترسيد؛ امتداد نگاه است
تا آنطرفتر ازِ عطش راه
بر چشمه يی زلال
شيرين و خوشگوار.
٭
از انقلاب نترسيد؛ انقلاب، رهايی است.
و اوج می دهد انسان را
تا ارتفاع خويش.
مانند ذره يی
کز روزنی گشاده درون سياهچال
چرخنده می رود
تا آسمان به پيش. (۲)
٭
از انقلاب نترسيد؛ روشنی، آنجاست
و انقلاب، در سياهی شب های تو به تو
فرداست!
۲۷ اسفند ۱۳۸۸
توضيحات:
(۱) ... انقلاب، در دل همه ی ذرّه هاست. در اين همه غوغا و
غلغله ی ناپيدا.
و می خواهد آن ها را بشکافد و بيرون بيايد.
و اين کار را هم می کند. امّا به نسبت:
در عالم جمادات، هر ذرّه يی، به تنهايی، از مجموعه يی در حال
انقلاب تشکيل شده است؛ ولی در شرايط عادّی، نيروی حفظ وضع
موجود، در آن بيشتر از توان انقلاب است.
در عالم نباتات، و درعالم حيوانات هم، ذرّه ها، به تنهايی،
همين حالت را دارند. امّا در ترکيب با نيروی حيات، با قوانين
تازه يی سر و کار پيدا کرده اند. و با مفهوم ديگری از «وضع
موجود».
در آن ها، حيات ـ که از جوهر انقلاب است ـ وضع موجود را به نفع
يک وضع موجود ديگر تغيير می دهد:
رشد، تکامل، مبارزه با محيط، انطباق، دفاع، و...
در انسان امّا، قضيه به اين سادگی نيست.
انسان، از نخستين سنگ بنای خود، با انقلاب آغاز می شود. با تن
ندادن به وضع موجود.
ولی نه به واسطه ی آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک است.
بلکه با به کار گرفتن آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک است
به واسطه ی آنچه ميان او و نبات و حيوان، مشترک نيست...
توضيح بيشتر، در مقاله ی «انقلاب نمرد؛ زنده است انقلاب»، به
همين قلم:
http://www.ghoghnoos.org/goftar/enghelab.html
(۲) کمتر از ذرّه نِه يی: پست مشو؛ عشق
بورز
تا به خلوتگه خورشيد رسی چرخ زنان!
حافظ