به بهانهٔ عصیان آهو، دختر ایران
محمد علی اصفهانی
۱۶ آبان ۱۴۰۳
ماجرای آهو، دختر ایران، مقولهیی در حوزهٔ اخلاق نظری یا عملی
نیست تا هر کسی با معیار های اخلاقی خود، آن را مثبت یا منفی
ارزیابی کند.
هرگونه محک زدن این ماجرا با اخلاق و معیار
های اخلاقی، با هر نگاه و هر زاویهٔ دید و هر برداشتی از اخلاق
که باشد، به بیراهه رفتن است.
این ماجرا، مقولهیی
مدنی ـ سیاسی، و یا سیاسی ـ مدنی است.
در همهٔ حکومتهای
توتالیتر، و نه در همهٔ حکومت های دیکتاتوری، هر مقولهٔ مدنی،
بالقوه یا بالفعل یک مقولهٔ سیاسی نیز هست.
حکومت
توتالیتر، بر عکس دیکتاتوری های کلاسیک، فقط بقای خود را
نمیخواهد، بلکه بقای ایدهئولوژییی که مشروعیت دهندهٔ حکومت
است را هم میخواهد.
و به این منظور، تمام قواعد و قوانین
زندگانی مدنی را در انطباق با آن ایدهئولوژی، تنظیم و تحمیل
میکند.
مهم نیست که آن ایدهئولوژی چه باشد یا حکومت
ایدهئولوژیک چه تعبیری از آن داشته باشد.
و مهم نیست که
حکومت ایدهئولوژیک واقعاً به آن ایدهئولوژی که او مدعی
انطباق خود با آن است باور داشته باشد یا باور نداشته باشد.
مهم، این است که یک ایدهئولوژی معین، به یک حکومت
ایدهئولوژیک، مشروعیت ببخشد، یا یک حکومت ایدهئولوژیک،
مشروعیت سیاسی خود را با آن توضیح دهد و توجیه کند.
بنا
بر یک تئوری آکادمیکِ مورد سوء استفاده قرار گرفته، اساساً
حاکمیتِ بدون ایدهئولوژی وجود ندارد، و قدرت سیاسی در هیأت
حاکمیت، ایدهئولوژیک است.
از دل همین تئوری است که فریب
هولناکی تحت عنوان «دیکتاتوری طبقهٔ کارگر» که آن طبقه را
ایدهئولوژی معینی، و آن ایدهئولوژی را هم حزب معینی، و آن
حزب معین را هم افراد معینی، نمایندگی میکنند بیرون میآید.
عناوین تلطیف شدهیی از قبیل دموکراسی خلقی و این قبیل چیز ها
نمیتوانند محتوا را عوض کنند.
در اینجا کاری به مباحث
آکادمیک ندارم؛ ولی به طور معمول، چه در زبان آکادمیک، و چه در
زبان متداول، عنوان حکومت ایدهئولوژیک، برای حکومتی به کار
میرود که خود را در کادر یک ایدهئولوژی مشخص تعریف میکند.
نه برای همهٔ حکومتها که بنا بر آن تئوری، خواه و ناخواه،
ایدهئولوژیک هستند.
ـــــــــــــــــــــــــ
در ایران، اگر با دقت نگاه کنیم، میبینیم که هنوز همچنان وجه
مدنی مبارزه، بر وجه سیاسی آن غلبه دارد، و وجه سیاسی نیز،
عمدتاً، منبعث از وجه مدنی، و نتیجه شده و برخاسته از آن است.
و این، درست بر عکس مبارزاتِ داخل گیومه و بیرون گیومه، در
نظام پیشین است.
راقم این سطور که به سهم خود در آن
مبارزاتِ داخل گیومه و بیرون گیومه حضور فعال داشته است،
امروز، پس از سالیانِ پر از شکست و هزیمت، و پر از درد و رنج،
و تهی از حتی یک لحظهٔ شاد، بی کوچکترین تردیدی، بخش بزرگی از
آن مبارزات، و تقریباً تمامی آن مبارزات در مقطعِ بعد از تثبیت
هژمونی خمینی بر روند مبارزه را، مبارزه و مبارزات ضد مدنی
میداند.
و مبارزهٔ ضد مدنی، یعنی مبارزه با هدفِ و یا
با نتیجهٔ باز گردانیدن جامعه به مراحل سپری شده و پشت سر
نهاده شده در مسیر رشد طبیعی انسان به صفت فرد و به صفت جمع و
به صفت نوع.
پیش از این، در این باره بسیار نوشته ام٭.
و
بسیار نیز ننوشته ام.
که فروغ گفت:
آیا در این دیار
کسی هست که هنوز
از آشنا شدن
با چهرهٔ فنا شدهٔ خویش
وحشت نداشته باشد؟
ـــــــــــــــــــــــــ
غلبهٔ وجه مدنی بر وجه سیاسی در مبارزات جاری در میهن ما ،
نکات مثبتی دارد و نکات منفییی.
از جمله نکات مثبت آن
میتوان گسترش و ارتقای کیفی ابعاد مدارا و زبان مدارا و بیان
مدارا، و روزافزون شدن توان و تمایل و آمادگیِ تحمل گوناگونی
زندگی ها و پندار ها و گفتار ها و کردار ها و گرایش ها و ارزش
های متفاوت و متضاد را برشمرد.
چنین امری تا حدودی
میتواند تضمینی هرچند نسبی برای تفاهم و پذیرش قواعد دموکراسی
در فردای پیروزی مردم به حساب بیاید.
این غلبهٔ وجه
مدنی بر وجه سیاسی، همچنین میتواند مردمان عادی را وارد
مبارزهیی کند که بنا به ماهیت خود، نه مبارزهٔ سیاسی در تعریف
عام، بلکه مبارزهٔ سیاسیِ انسانمحور و انسانگرا باشد.
کافی است که به روش های مبارزه و آنچه بر روح مبارزه و ذهنیت
اکثریت بزرگ مبارزان در نظام پیشین حاکم بود، و آنچه برای آن
ها در درجهٔ اول اهمیت قرار داشت، و آنچه کمترین توجه را ـ اگر
اصلاً توجهی در کار میبود ـ به آن داشتند نگاه کنیم.
هنوز
هم همان روح و همان ذهنیت، بر کسانی که در پیلهٔ تنگ و کپک
زدهٔ آن دوران، پروانه نشده مرده اند حاکم است.
غلبهٔ
وجه مدنی بر وجه سیاسی، اما میتواند «این همانی» و ساده سازی
ذهنی، و سادهانگاری مبارزهٔ سیاسی را در پی داشته باشد.
تشکل و سازماندهی و رهبری و استراتژی و تاکتیک در یک مبارزهٔ
سیاسی با هدف دیگرگون کردن شیوهٔ حکمرانی، چه از طریق رفرم، و
چه از طریق گذار، و چه از طریق سرنگونی، و چه از طریق انقلاب،
با مبارزهٔ مدنی تفاوت هایی گاه بسیار جدی و تعیین کننده و
سرنوشتساز دارند.
و این، آن چیزی است که باید فکری
برایش کرد، و به تعادل و تعاملی در خور، میان وجه مدنی و وجه
سیاسی مبارزه دست یافت.
اما نباید فراموش کرد که هر مبارزهٔ
سیاسییی، و هر مبارز سیاسییی که بخواهد وجه مدنی مبارزه را
به نفع وجه سیاسی مبارزه کنار بگذارد و یا چیزی از آن بکاهد،
چه بخواهد و چه نخواهد، و چه بداند و چه نداند، آخر و عاقبتی
شومتر از آنچه انقلاب پنجاه و هفت نام گرفته است را برای خود
و برای مردم خود رقم خواهد زد.
۱۶ آبان ۱۴۰۳
ققنوس ـ
سیاست انسانگرا
ـــــــــــــــــــــــــ
٭ از جمله، و به عنوان مثال،
چند مقالهٔ زیر به همین قلم:
دو اصل به
هم پیوستهیی که مبارزه در دو نظام به من آموخته است ـ ۲۴
اسفند ۱۴۰۲
www.ghoghnoos.org/aak/240314.html
آزمون
و خطا ـ به بهانهٔ ۲۲ بهمن ـ ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
www.ghoghnoos.org/aak/220211.html
روحانیت سیاسی، بیشتر یک
کاتالیزور بود ـ ۸ بهمن ۱۳۹۸
www.ghoghnoos.org/aak/200128.html