۲ مهر ۱۴۰۱
در چند هفتهٔ اخیر، مثل چند هفتهٔ غیر
اخیر، دستم به نوشتن تحلیل سیاسی نمیرفت. با خودم میگفتم ـ و
هنوز هم میگویم ـ که یا نباید از اینجور چیز ها نوشت، و یا
اگر باید نوشت، نباید نوشتن به صورت یک عادت در آمده باشد و
باری به هر جهت. و نباید نوشتن، چیزی در حد اعلام موضع باشد و
محکوم کردن و تأیید کردن و درد دل. و نباید گام زدن در این
وادی ـ و نه وادی شعر و ادبیات و هنرکه حسابش دیگر است ـ آدم را
تسکین دهد و یک نوع آرامش به آدم ببخشد.
این، از آن جدال های «ادواری» با خود است که سالهاست درگیرش
هستم و با هم مدارا میکنیم؛ ولی گاهی وقتها بعد از مدتی
کجدار و مریز، یکباره گریبانم را میگیرد و رهایم نمیکند.
شهادت دختر ایران، مهسا، دوباره مرا به وادی شعر و ادبیات و
هنر، برگردانیده بود، که خیزش متفاوت و استثنایی یی که با
نام رمز «مهسا» آغاز شد، و ادامه دارد، باز به «سیاسی
نویسی» وسوسه ام کرد.
تفاوت کیفیِ ـ یعنی یکی از تفاوت های کیفیِ ـ این مرحله از
مبارزه، با مراحل قبلی، جدیتر شدن موضوع «دفاع از خود» است.
خواستم، در این باب چیزی بنویسم، که دیدم هر آنچه را که به
ذهنم میآید، قبلاً در جریان خیزش آبان نود و هشت، با هدف طرح
«هفت نکته برای بحث و بررسی در محضر خرد جمعی»، بیآنکه
نتیجهگیریقطعییی بکنم، در مقالهٔ « چه کسی گفته است که
مبارزه باید همیشه مسالمت آمیز باشد؟» نوشته بودم.
امروز، در شرایط جدید، خرد جمعی، به پاسخهای روشنتری خواهد
رسید.
یعنی رسیده است.
عین آن مقاله را، با تغییری کوچک ـ که اصلاً هم کوچک نیست ـ در
عنوان آن، دوباره در اینجا تکرار میکنم:
آیا زمان مبارزهٔ مسلحانه توده یی فرا رسیده است؟
با تأکید بر صفت «تودهیی»، که زمین تا آسمان با غیر توده یی،
و نیز با بازیهای کودکانه یی به نام «عملیات مسلحانه»، فرق
میکند.
و همچنین، با ماجراجویی های به اصطلاح، «قهرآمیز».
و همچنین تر، با تقدیس «خون» و «سرخ» و «قهر آتشین» و غیره و
غیره که ادبیات رایج بیحرمتی به جان انسان، و رفتن به دنبال
شور و شعار و عشقِ مادونِ عقل و مشنگی به جای بها دادن به شعور
و احساس مسئولیت و سبک و سنگین کردن تک تک رفتار ها و نتایج
آنها و امکان و چگونگی و نتایج پاسخ های بعدی به پاسخ های طرف
مقابل است.
فَتأمَّل به قول قدما.
یعنی تأمّل کن و خوب بیاندیش و زود مگذر!
شنبه، ۲ مهر ۱۴۰۱
یک
ــــــــــ
چه کسی گفته است که مبارزه باید همیشه مسالمتآمیز باشد؟
خیر! مبارزهٔ مسالمتآمیز، کاربرد خودش را دارد، و مبارزهٔ
قهرآمیز هم کاربرد خودش را.
و این کاربرد ها را عوامل متعددی تعیین میکنند.
و این عوامل متعدد، ثابت نیستند.
و از همین رو، به تناسب تغییر این عوامل، محتوا و شکل مبارزه
هم باید تغییر کند.
حکایت انقلاب و رفرم هم همین حکایت است.
همراهی محدود و سنجیدهٔ انقلابگرایان با رفرمگرایان در وقت
خودش، و فاصله گرفتن انقلابگرایان از رفرمگرایان در وقت
خودش، تابعی است از همان عوامل متعدد تعیین کننده.
دو
ــــــــــ
ج.ا با سرکوب ـ و نه انهدام غیر ممکن ـ جنبش سبز، آغاز پایان
همراهی انقلابگرایان با رفرمگرایان را کلید زد.
و این، گناه میرحسین موسوی نبود، بلکه از ماهیت فروبسته و رفرم
ناپذیر ج.ا بر میخاست.
میرحسین موسوی، تا بسی فراتر از آنچه به هنگام کاندیداتوری
ریاست جمهوری، در چهارچوب قانون اساسی موجود، وعده داده بود و
بر سر آن ـ و نه بیش از آن ـ پیمان بسته بود، با مردم همراهی
کرد.
اما به همان دلیل که میبایست ضمن حفظ پرنسیپ های خود، و رعایت
خط قرمز ها، با جنبش سبز همراه شد، پس از شکست پروژهٔ رفرمی که
پلاتفرم کف آن جنبش را تشکیل میداد، لازم بود که در انطباق
فعال با شرایط جدید، راهی دیگر را پی گرفت.
سه
ــــــــــ
جنبش خرداد هشتاد و هشت، در دی نود و شش، وارد سرفصل کیفی
جدیدی شد که شعار «اصلاح طلب ـ اصولگرا ... دیگه تمومه ماجرا»
بیان ساده و روشن آن بود.
بود و هست.
از آن پس، مبارزهٔ مدنی مسالمت آمیز، گرچه همچنان نقشی مثبت و
حتی ضروری و اجتناب ناپذیر داشته است و دارد و خواهد داشت،
نتوانسته است و نمی تواند و نخواهد توانست پاسخگوی نیاز اصلی
مبارزه باشد.
در جوامع تحت سلطهٔ حکومتهای توتالیتر (نه دیکتاتوری کلاسیک)
مبارزهٔ مدنی، مبارزه یی عمدتاً سیاسی است، و مبارزهٔ سیاسی،
مبارزه یی عمدتاً مدنی.
در اینگونه جوامع، مبارزهٔ مدنی و مبارزهٔ سیاسی، در یکدیگر
تنیده شده اند.
و این که کدامیک در کدام مقطع، پر رنگتر است بحثی است
جداگانه.
مبارزهٔ سیاسی اما وقتی که طرف مقابل، زبان سیاسی را نمی فهمد،
به راحتی میتواند به سوی مبارزهٔ مسلحانه، تغییر جهت دهد.
چهار
ــــــــــ
تا زمانی که توازن قوا به گونه یی باشد که هیچ چشم اندازی برای
پیروزی مبارزهٔ مسلحانه وجود نداشته باشد، مبارزهٔ مسلحانه
چیزی بهجز خودکشی نیست.
و یا مبارزهٔ مسلحانه اگر قرار باشد که در مجموعه یی از عملیات
نظامی جدا از توده ها تعریف شود، به دلیل الزامات چنان مبارزه
یی، ماهیت و هویت و ذهنیت و دستگاه ارزشی و فرهنگی عناصر مبارز
را به کام دایره یی فروبسته خواهد کشید، و در صورت پیروزی، کمی
دیرتر یا کمی زود تر، مبارزان دیروز که حاکمان امروز خواهند
شد، با احساس مشروعیت دروغینی که گمان میکنند مبارزه به آن ها
داده است ایستادن در برابر توده ها به منظور حفظ وضع موجود را
از وظایف انقلابی خود خواهند دانست.
توازن قوا اما، در توازن قوای نظامی تعریف نمی شود، و به
مجموعهٔ کنش ها و واکنش ها و موقعیت ها و «وضعیت» ها و تأثیر و
تأثر ها در یک حجم مرتباً در حال تغییر وشکلگیری در بیشکلی
مربوط میشود، و به جمع دیالکتیکی همهٔ اینها.
اگر بخواهیم توازن قوا را در توازن قوای نظامی تعریف کنیم، به
جز در مواردی استثنایی، و یا در مرحله یی از واپسین مراحل،
معمولاً یک نظام حاکم و برخوردار از امکانات و نیرو ها و ابزار
و افراد، دست بالا را نسبت به مردمان دارد.
پنج
ــــــــــ
قطع کامل اینترنت با پذیرش زیان های میلیونی روزانه به اقتصادِ
پیشاپیش ورشکسته، وحشت از انعکاس آنچه این روز ها دارد در کوچه
و خیابان میگذرد، و از ارتباط مردم با یکدیگر، و کشتار بی
دریغ شرکت کنندگان در خیزش، نگرانی از ریزش باقی ماندهٔ نیرو
های خودی، و از ریزش پرسنل دستگاه سرکوب، و از فروپاشی ناگهانی
و غیر قابل کنترل این دستگاه، اما از دست بالا داشتن در برابر
مردم، حکایت نمی کند.
آنهم در شرایطی که بر اثر تحریم ها کل نظام و اقتصاد آن در
حال اضمحلال تقریباً کامل است، و سه برابر کردن ناگهانی بهای
بنزین هم اساً ناشی از همین امر بوده است.
وحشت از ریزش ها، و تلاش برای نگاه داشتن بخشی از نیرو های
خودی از قبیل بسیج و اوباش سازماندهی شده، به جایی رسیده است
که افراد تحت امر ج.ا ـ به احتمال زیاد، حسین طائب و دم و
دستگاه او ـ قرآن ها را در قفسه هایی جمع میکنند و میسوزانند
و از این کار خودشان فیلم میگیرند و در تلویزیون دولتی نشان
میدهند که ببینید اینها چه با دین شما میکنند و چه نیت هایی
دارند!
این ابلهان، به این فکر نمیکنند که این سناریو، با اندکی همت
و هوشیاری اپوزیسیون میتواند به ضد خود بدل شود و همان افراد
متزلزل مورد نظر متوجه شوند که کسانی که دارند با بالاترین
حرمت ها و ارزش هایی که خود را نگاهبان آن میدانند و این همه
ستم را بر مردم به نام آن و به بهانهٔ آن روا میدارند، چنین
میکنند تا بتوانند چند روزی بیشتر در قدرت بمانند، به هیچ
خدایی و دینی و آیینی و ارزشی این جهانی یا آن جهانی باور
ندارند، و فدای این ها شدن، دنیا و آخرت را یکجا باختن است.
شش
ــــــــــ
دو عامل، مهم ترین عواملی بودند که دست زدن به مبارزهٔ
مسلحانهٔ توده یی را در شرایط پیش از شرایط کنونی، ناممکن و یا
نادرست میساختند:
ـ مهیا نبودن امکان توده یی شدن مبارزهٔ مسلحانه.
ـ به دلیل خطرات و ریسک های جانی بالای چنین مبارزه یی، مردمان
عادی را از صحنهٔ مبارزه، و به خصوص از حضور در تظاهرات و
آکسیون ها دور کردن.
در مورد عامل اول:
در حال حاضر، در صورت در دسترس بودن سلاح کافی، و سازماندهی حد
اقلی یی که در عمل، مقدور خواهد شد، امکان و احتمال توده یی
شدن مبارزهٔ مسلحانه با هدف پیروزی سریع در آخرین نبرد (که با
عملیات مسلحانه فرق دارد و از مقوله یی دیگر است) به صورت
چشمگیری بیشتر از گذشته شده است.
این را در همین وقایع چند روز اخیر به خوبی میتوان مشاهده
کرد.
در مورد عامل دوم:
با این شدت کشتار ها و تیراندازی ها و تظاهر کنندگان را بی
محابا به خاک و خون کشیدن ها، شرکت در همین تظاهرات و آکسیون
های فعلی، خطرات و ریسک های جانی غیر قابل قیاسی با گذشته و
موارد مشابه در گذشته دارد، و آب از سر کسانی که در چنین
شرایطی تن به خطر میدهند گذشته است.
بله، اگر ج.ا میتوانست تظاهرات ده ها هزار و صد ها هزار نفری
و میلیونی مسالمتآمیز را تحمل کند، صورت مسأله فرق میکرد، و
دست یازیدن به مبارزهٔ مسلحانه، دور کردن مردم از صحنه میبود.
اتفاقاً مسلح بودن توده ها در شرایط فعلی، شاید متضمن ایمنی
بیشتری برای آن ها باشد، و احتمال پیوستن بخش هایی از نیرو های
انتظامی و نظامی به آن ها را هم شاید بیشتر کند.
هفت
ــــــــــ
این که مردم بیایند به کوچه و خیابان، و سرکوب شوند و کشته
شوند و چند روزی هم بگذرد و باز همه چیز به حالت قبلی برگردد و
همان آش باشد و همان کاسه، تا کی باید ادامه پیدا کند؟
تا کی باید از ترس مرگ، هر روز مرد؟ تا کی باید درون یک دایرهٔ
بسته چرخید؟ تا کی باید زمان آخرین نبرد را به تأخیر انداخت؟
پاسخ قطعی این پرسش های تلخ را نمی دانم.
آنچه در اینجا نوشتم، نه صدور یک حکم کلی است، نه بیان یک
قطعیت است، و نه یک نتیجه گیری نهایی.
آنچه در اینجا نوشتم، فقط دعوتی است از خرد جمعی به نگاه از
زاویه یی شاید دیگر یا دیگرتر، و نتیجه گیری یی که نمی دانم
چه خواهد بود.
◄ در تکمیل این نوشته:
تفنگت
را زمین بگذار! ـ به همین قلم ـ ۱۵ شهریور ۱۴۰۱
www.ghoghnoos.org/aak/220906.html