image image
 

به ما می گویند «پنجاه و هفتی ها»!

Mohammad Ali Esfahani   محمد علی اصفهانی
 
محمد علی اصفهانی
 
   

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

 

به ما می گویند «پنجاه و هفتی ها».
نگران نباشید؛ نمی نویسم که این را به عنوان تحسین می گویند یا به عنوان تقبیح. آن که باید بداند، خود می داند. و این که مثل من و شاید شما، به روی خودش می آورد یا به روی خودش نمی آورد، بحثش دیگر است!

چند روز پیش، ارزیابی یی نمی دانم تا چه اندازه دقیق، اما کم و بیش همخوان با بعضی داده های آماری، منتشر شد که مطابق آن، نرخ رشد جمعیت که در ۱۳۶۵ معادل ۹۱‚۳ در صد بود و در ۱۳۹۵ به ۲۴‚۱ درصد کاهش یافته بود، در ۱۳۹۸ به یک در صد، و از آن زمان تا حالا به زیر یک در صد رسیده است، و می رود تا در ۲۶ سال دیگر به صفر، و بعد از آن هم به زیر صفر برسد!

این سیر نزولی، صرف نظر از این که تا چه اندازه متأثر از مرگ و میر های نا به هنگامی که محصول بیش از چهل سال سیاه حاکمیت ج.ا هستند باشد یا نباشد، و صرف نظر از ارتباط احتمالی یا قطعی اش با کاهش قدرت ازدواج جوان ها که ستمی دیگر از مجموعه ستم های ج.ا است، در موقعیت فعلی میهن ما، دستکم یک وجه مثبت دارد:
ـ ستم کمتر بر ناموجود های بی گناهی رفتن که از دیار عدم به دیار وجود آورده می شوند. در حالی که زوجی که خیلی علاقه به بچه داشته باشد، می تواند پدر و مادری شود برای کودکی و کوکانی بی سرپرست. این، چه خودخواهی بی معنایی است که بچه باید از خون من باشد تا دوستش داشته باشم؟
این، از این.

از طرف دیگر:

جمعیت ایران که از حدود ۸۰ میلیون نفر در سال ۱۳۹۵، به گفته ی «مرکز آمار ایران»، در تابستان ۱۳۹۸به حدود ۸۳ میلیون نفر رسیده بود، با محاسبه ی ضریب رشدی میان ۲۴‚۱ درصد و یک درصد، در حال حاضر باید در حدود هشتاد و چهار میلیون نفر باشد.

و به گفته ی همان مرکز آمار، تعداد بیش از شصت ساله ها، یک سال پیش، تقریباً هشت میلیون نفر بوده است با ضریب ۹‚۹ در صد جمعیت کل.

حالا، اگر تعداد بیش از شصت ساله ها را، به دلیل شیب رشد جمعیت، با کمی افزون تر کردن ۹‚۹ در صدِ سال گذشته، ده درصد کل جمعیت ایران حساب کنیم، تعداد ایرانی هایی که در حال حاضر بیش از شصت سال دارند چیزی در حدود هشت میلیون و نیم است و بس.
اما، این، یعنی چه؟

این، یعنی:

در آن روز ها که ما با وا نهادن همه ی پرنسیپ های مبارزاتی خود، و آنچه سال ها اگر مبارزه یی کرده بودیم به خاطر آن بود، و با رها کردن خود به پوپولیسم مبتذل «شاه باید برودِ» پیدا و خودخواسته، و آخوند باید بیایدِ نهان و خودناخواسته یا ناخودخواسته، با عملگرایی راحت طلبانه و سخیفی که چیزی به جز ذهن گراییِ نزدیک به مطلق نبود، سرنوشت خودمان و نسل های بعد از خودمان را رقم می زدیم، بزرگ ترین و مسن ترین افراد نسل های «جوان تر» از ما هفده هجده سالی بیشتر نداشتند.
و با توجه به درصد نه چندان زیاد کسانی که به طور فعال در آن ماجرا ها حضور داشتند، این بزرگترین و مسن ترین ها شاید یک یا دو در هزار ما مجرمان معصوم را هم تشکیل نمی دادند.

تازه، آیا چند صدم کل جمعیت زیر شصت سال امروز ـ که اکثریت قاطع شان اصلاً در آن زمان حتی به دنیا هم نیامده بودند، جزء این یک یا دو در هزار بودند؟
توجه داشته باشیم که آمار رسمی سرشماری ۱۳۹۵ ‌ـ سه سال و نیم پیش ـ متوسط سن مردم ایران را ۱‚۳۱ سال، و پنجاه در صد مردم ایران را کمتر از سی ساله، اعلام کرده است، که البته سیر نزولی در صد رشد جمعیت از سه سال و نیم پیش تا امروز، اندک تغییراتی باید در این ارقام داده باشد.

نسل ها را اما همیشه نباید با سن و سال، اندازه گرفت. نسل هایی را که با سن و سال، اندازه گیری می شوند، شاید مثلاً با پنج سال و ده سال و پانزده سال و چند و چند سال اختلاف بشود دسته بندی کرد. ولی نسل هایی که سن و سال با آن ها اندازه گیری می شود را نه.

نسل هایی که سن و سال با آن ها اندازه گیری می شود را بهتر است با سرفصل های تاریخی یی که در آن پدید آمده اند و یا رشد کرده اند اندازه بگیریم. فارغ از حضور فعال یا عدم حضور فعال تک تک افرادشان در شکل دادن به آن سرفصل ها. به این دلیل ساده که سرفصل های تاریخی، فارغ از حضور یا عدم حضور این و آن، سرنوشت کل جامعه را تغییر می دهند.

اگر بخواهیم نسل ها را با سرفصل های تاریخی اندازه بگیریم، نسل های فعلاً موجودمان را با تسامح، و با صرف نظر کردن از تداخل هایی که پیش می آیند، می توانیم این طور دسته بندی کنیم:

ـ نسلی که در ۲۸ مرداد ۳۲، کم و بیش به مرحله ی بلوغ رسیده بود و یا از آن گذشته بود.

ـ نسلی که در آن زمان هنوز برای رسیدن به چنان مرحله یی، تا سرفصل بعدی، کمی وقت لازم داشت.

ـ نسلی که در زمان رفرم بنیادی موسوم به «انقلاب سفید» که چرخه ی معادلات تولیدی و فرهنگِ زاده و فرهنگِ زاینده ی این مناسبات را وارد مرحله ی تکاملی جدیدی ساخت، کم و بیش به مرحله ی بلوغ رسیده بود و یا اندکی از آن عبور کرده بود.

ـ نسلی که در زمان شروع مبارزات چریکی که چه به من و تو حاضر در متن و حاشیه ی آن بر بخورد، و چه به تو و من حاضر در حاشیه و متن آن بر نخورد، فرصت های به وجود آمده در جا به جایی چرخه ها در زمان نسل قبل را ـ که خودش هم هنوز بخشی از آن به حساب می آمد ـ در جستجوی یک اتوپیای نهفته در دل یک سراب دلفریب و دلنشین و وسوسه برانگیز، سوزانید و دودش را از لوله های سلاح ها به هوا فرستاد.

ـ نسلی که در زمان انقلاب، کم و بیش به مرحله ی بلوغ رسیده بود و یا از آن گذشته بود.

ـ نسلی که در دهه ی شصت، در آن سال های سیاه، می دید و می فهمید که دور و برش چه می گذرد.

ـ نسلی که در آن دهه، هنوز کوچکتر از آن بود که ببیند و بفهمد که دور و برش چه می گذرد، اما دور و برش او را در چنبره ی خود گرفته بودند و در خود می فشردندش.

ـ نسلی که ۲ خرداد ۱۳۷۶ را رقم زد، و به اعتماد و امیدش خیانت شد.

ـ و نسلی که ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ را ساخت.

حالا اگر احیاناً امید و اعتمادش، گاهی به گاهی، با تردید هایی درآمیخته شده باشد خیلی مهم نیست. چرا که این بار، گذار از گردنه ها را آموخته است.
هرچند به بهای جان خویش.

نسل بعدی را، فکر می کنم که باید در دی ماه ۱۳۹۶ به بعد جستجو کرد.
تا ببینیم بعد از آن و بعد از این، چه پیش می آید و چه پیش نمی آید.
یعنی چه پیش می آوریم و چه می گذاریم که دیگران برایمان پیش بیاورند.

۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۹

 
image image